هم‌قافیه با باران

۳۳۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

خط زنگاری نگر از سبزه بر گرد سمن
کاسهٔ یاقوت بین از لاله در صحن چمن

یوسف گل تا عزیز مصر شد یعقوب وار
چشم روشن می‌شود نرگس ببوی پیرهن

نو عروس باغ را مشاطهٔ باغ صبا
هر نفس می‌افکند در سنبل مشکین شکن

طاس زرین می‌نهد نرگس چمن را بر طبق
خط ریحان می‌کشد سنبل بر اوراق سمن

سرو را بین بر سماع بلبلان صبح خیز
همچو سرمستان ببستان پای کوب و دست زن

زرد شد خیری و مؤبد باد صبح و ویس گل
باغ شد کوراب و رامین بلبل و گل نسترن

گوئیا نرگس بشاهد بازی آمد سوی باغ
زانکه دایم سیم دارد بر کف و زر در دهن

ایکه گفتی جز بدن سرو روانرا هیچ نیست
آب را در سایهٔ او بین روانی بی بدن

غنچه گوئی شاهد گلروی سوسن بوی ماست
کز لطافت در دهان او نمی‌گنجد سخن

نوبت نوروز چون در باغ پیروزی زدند
نوبت نوروز سلطانی به پیروزی بزن

مرغ گویا گشت مطرب گفتهٔ خواجو بگوی
باد شبگیری برآمد باده در ساغر فکن

خواجوی کرمانی
۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۵۹
هم قافیه با باران

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی

حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند

کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست

عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت

کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش

از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

 

حافظ

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۴۹
هم قافیه با باران
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها

ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس
ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا

ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش
پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی

ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا

ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش
ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را
 
مولوی
۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۴۹
هم قافیه با باران

هوا سرد است 

من از عشق لبریزم 

چنان گرمم 

چنان با یاد تو در خویش سرگرمم 

که رفت روزها و لحظه‌ها از خاطرم رفته است 


هوا سرد است اما من 

به شور و شوق دلگرمم 

چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟ 

تو را هر شب درون خواب می‌بینم..


تمام دسته‌های نرگس دی‌ماه را در راه می‌چینم 

و وقتی از میان کوچه می‌آیی 

و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم 

به خود آرام می‌گویم: 

دوباره خواب می‌بینم! 

دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد 


بیا.. 

من دسته‌های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم.


۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۴۹
هم قافیه با باران
آن شکر لب که نباتش ز شکر می‌روید
از سمن برگ رخش سنبل تر می‌روید

می‌رود آب گل از نسترنش می‌ریزد
و ارغوان و گلش از راهگذر می‌روید

بجز آن پسته دهن هیچ سهی سروی را
نار سیمین نشنیدم که ز بر می‌روید

تا تو در چشم منی از لب سرچشمهٔ چشم
لاله می‌چینم و در لحظه دگر می‌روید

فتنه دور قمر نزد خرد دانی چیست
سبزهٔ خط تو کز طرف قمر می‌روید

تیغ هجرم چه زنی کز دل ریشم هر دم
می‌دمد شاخ تبر خون و تبر می‌روید

فصل نوروز چو در برگ سمن می‌نگرم
بی گل روی تو خارم ز بصر می‌روید

هر زمانم که خط سبز توآید در چشم
سبزه بینم ز لب چشمه که برمی‌روید

ای بسا برگ شقایق که دمادم در باغ
از سرشک من و خوناب جگر می‌روید

ظاهر آنست که از خون دل فرهادست
آن همه لاله که بر کوه و کمر می‌روید

اگر از چشم تو خواجو همه گوهر خیزد
از رخ زرد تو چونست که زر می‌روید

خواجوی کرمانی
۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۰۰
هم قافیه با باران

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

مومن شده بر قبله یِ گیسویِ تو بند است

 

تا چشمِ تو را دید ، دلم بندِ دلت شد

چون شیر که بر چشمه ی آهویِ تو بند است

 

"چشمان تو کوفه است؛مدینه است؛حجاز است"

دل در شکنِ گوشه ی ابروی تو بند است

 

هر روز غزل خوانی و انگار نه انگار

یک دل که نه! صد دل به النگویِ تو بند است

 

ای کاش مرا تنگ در آغوش بگیری

محبوبه! دلم بین دو بازوی تو بند است

 

تو یک غزلِ بکری و درگیر تو شاعر ،

با معجزه ی عشق به جادویِ تو بند است


۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۳:۴۹
هم قافیه با باران
خیمهٔ نوروز بر صحرا زدند
چارطاق لعل بر خضرا زدند

لاله را بنگر که گوئی عرشیان
کرسی از یاقوت برمینا زدند

کارداران بهار از زرد گل
آل زر بر رقعهٔ خارا زدند

از حرم طارم نشینان چمن
خرگه گلریز بر صحرا زدند

گوشه‌های باغ از آب چشم ابر
خنده‌ها بر چشمهای ما زدند

مطربان با مرغ همدستان شدند
عندلیبان پردهٔ عنقا زدند

در هوای مجلس جمشید عهد
غلغل اندر طارم اعلی زدند

باد نوروزش همایون کاین ندا
قدسیان در عالم بالا زدند

طوطیان با طبع خواجو گاه نطق
طعنه‌ها بر بلبل گویا زدند

خواجوی کرمانی
۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۳:۴۳
هم قافیه با باران

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا

جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست

نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما

صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند

جام می گیر ز مطرب، که روی سوی صفا

همه در عید به صحرا و گلستان بروند

من سرمست زمیخانه کنم رو به خدا

عید نوروز مبارک به غنی و درویش

یار دلدار! زبتخانه دری رابگشا

گرمرا ره به در پیر خرابات دهی

به سروجان به سویش راه نوردم نه به پا

سالها در صف ارباب عمائم بودم

تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا



امام خمینی(ره)

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۵۰
هم قافیه با باران
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن

رسید باد صبا غنچه در هواداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن

طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن

ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگر
شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن

عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد
به عینه دل و دین می‌برد به وجه حسن

صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار
برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن

حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو
به قول حافظ و فتوی پیر صاحب فن

حافظ
۱ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۴۹
هم قافیه با باران

شاعرترازهرسال،فروردین

ردمی شودازپشت این پرچین

دستی تکان داداوازآن بالا

دستی تکان دادم ازاین پایین

می آیداوچون آفتاب صبح

ازکوه،پاورچین وپاورچین

کوچیدسالی دیگرازتقویم

ازماولی انگارسرسنگین

بی وقفه می پیچدبه کوه آن گاه

هرسوصدای بال بلدرچین

حس می کنم حافظ همین جاهاست

چشمش به گلریزان فروردین

دلواپس کبک خرامانی است

غافل به زیرپنجه ی شاهین

چشمم به دیوان منوچهری است

دراین بهارستان کمی بنشین

تابیشه های سبزگیلان برد

باخودمرایک مصرع گلچین

می بینم آنجادرگلستانه

سهراب رابادفتری رنگین

محبوبه های شب درایوان ها

زیباست این تذهیب واین تزیین

ای حسن یوسف های گم درباد

کی می رسدناگاه بنیامین؟

گل هاشهادت نامه دردستند

یعنی که دیگرگون بهارست این؟


محمدحسین انصاری نژاد

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۴۳
هم قافیه با باران

خط قرمز برای من لب توست ،تو بگویی بمیر میمیرم

مطمئن حرف میزنم اما ، تو بگو پس بگیر میگیرم

 

حرف هایت برای من سند است،خنده ات لحظه های مستند است

چشمهای تو دلبری بلد است ، از نگاه تو تحت تاثیرم

 

هر کجا میروم کنار منی ، تو غرور من اقتدار منی

یار غار منی نگار منی ، تو گره خورده ای به تقدیرم

 

هر چه که خنده هات شیرین است، اخم هایت چو پتک سنگین است

خوف همراه با رجا این است ، گفته استاد درس تفسیرم 

 

تیغ بر کش که درد کار من است ، فاش میگویم این نگار من است

زخم تیغ تو اعتبار من است ، من به دنبال زخم شمشیرم

 

عاشق ناز و عشوه ات نشدم ، بیشتر هیبت ات گرفته مرا

بحث ما بحث شیر و اهو نیست هم تو شیری, هم اینکه من شیرم

 

سید تقی سیدی

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۰۰
هم قافیه با باران
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید

ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید

ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید

چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید

من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعه‌ای نخرید

بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می‌نچشید

 حافظ
۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۵۵
هم قافیه با باران
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست

حافظ
۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۰۵
هم قافیه با باران

من و دل شکسته و کنج بقیع غربت تو

امیدم آنکه ببارد نمی ز تربت تو

فرشتگان و معرفت کبریایی‌ات ؟ حاشا

خدا، نبی، و علی هم تراز صحبت تو

اشارتی بنما مادر همه هستی!

که کائنات گدای تو و محبت تو


مسعو د انصاری

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۰
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران