هم‌قافیه با باران

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

دی و مرداد و آذر با خود آورده بهارِ تو
بهارِ تو همان آیینه‌دارِ روزگارِ تو

دل از تقویم‌ها کندی که خود تقویمِ ما باشی؟
بهارِ ما نمی‌گنجد به محدودِ حصارِ تو

غرورِ جهل و عُجبِ توست گُل‌کرده، بهار این نیست
گلِ عشقی نرویانده خدا از شوره‌زارِ تو

بهار این نیست، می‌میرانَدَت با هر نَفَس هر دم
گمانم نیست بردارد غباری از مزارِ تو

جهان آیینهء جان است، طفلم! شهرِ بازی نیست
نگردد روز و شب چرخ و فلک‌ها بر مدارِ تو

که هستی در مدارِ عشق می‌گردد مدارِ عشق
مداری که نمی‌افتد به آن حتی گذارِ تو

بهاران پیشکش، تقویمِ تو بی‌عشق بی‌فرداست
هزاران مرتبه شکرِ خزان با این بهارِ تو

مبین اردستانی
۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۱۰
هم قافیه با باران

نمی رنجم اگر کاخِ مرا ویرانه می خواهد
که راه عشق ، آری ، طاقتی مردانه می خواهد !

کمی هم لطف باید گاه گاهی مردِ عاشق را
پرنده در قفس هم باشد ، آب و دانه می خواهد

چه حُسنِ اتفاقی ، اشتراک ما پریشانی ست
که هم مویِ تو هم بغضِ من ، آری ، شانه می  خواهد

تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلّی دادن این فاجعه ، میخانه می خواهد

اگر مقصود تو عشق است ، پس آرام باش ای دل
چه فرقی می کند می خواهدم او یا نمی خواهد

سجاد رشیدی پور

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۴
هم قافیه با باران

نه بیع فاش شد آخر نه این عیان که به چندم
امید هست ولیکن به درهمی بخرندم

حکایت من و دل داستان روغن و آب است
نه من قبول دلم می شوم نه اوست پسندم

خدا ببندد آن ساعتم ره نفسم را
خدا نکرده اگر دیده را به روی تو بندم

برای عشق تو هر شیوه ای سرودم و گفتم
که گاه صائب تبریز و گه کمال خجندم

شبی است خوش که نگارم نهاده سر به بر من
هزار شکر که خوابیده است بخت بلندم

چه رفت با دل معنی کشید شیوه به سعدی
مشو ملول که من همچنان مسافر هندم ·

محمد سهرابی

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۰۳
هم قافیه با باران

فلکی به گرد خاکی شب و روز گشته گردان
فلکا ز ما چه خواهی نه تو معدن ضیایی

نفسی سرشک ریزی نفسی تو خاک بیزی
نه قراضه جویی آخر همه کان و کیمیایی

مثل قراضه جویان شب و روز خاک بیزی
ز چه خاک می‌پرستی نه تو قبله دعایی

چه عجب اگر گدایی ز شهی عطا بجوید
عجب این که پادشاهی ز گدا کند گدایی

و عجبتر اینک آن شه به نیاز رفت چندان
که گدا غلط درافتد که مراست پادشاهی

فلکا نه پادشاهی نه که خاک بنده توست
تو چرا به خدمت او شب و روز در هوایی

فلکم جواب گوید که کسی تهی نپوید
که اگر کهی بپرد بود آن ز کهربایی

مولوی

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۰۲
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران