هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: ادیب نیشابوری» ثبت شده است

همه شب به کویت آیم به بهانه‌ی گدایی 
که مگر شبی ز رحمت به رخم دری گشایی
 
به خدا اگر توانم روم از درت به جایی 
که مرا ز بند زلفت نبود سر رهایی
 
همه تن به جمله چشمم که مگر ز در درآیی 
همه جان به جمله گوشم که مگر لبی گشایی
 
بنشین پیاله‌ گیر و بیا و بوسه‌ای ده 
دم خویش نگهدار و مزن دم از جدایی
 
به کدام کیش و آیین به کدام مذهب و دین 
ببری قرار دل را به سراغ دل نیایی
 
مده ای فقیه پندم که به پند تو بخندم 
من و ترک پارسی گو و تو راه پارسایی
 
تو اگر خدای جویی ز نگارخانه‌ی دل 
بزدای رنگ مایی و بشوی رنگ مایی
 
ز بلای خودستایی مگرت خدا رهاند 
مگرت خدا رهاند ز بلای خودستایی
 
به عبث بر طبیبان چه بنالی از حبیبان 
تب عاشقان بی دل نبود دلا شفایی
 
به طواف خانه رفتن چه اثر چه سود دارد 
چه زمین کدام خانه که تواش نه کدخدایی
 
اگرت وصال باید گذر از خیال باید 
همه وجد و حال باید ز گزاف و خیره رایی
 
بگشای چشم بینا که به نصرت الهی 
بجهی به بام الّا ز گراف و خیره رایی
 
فعلات فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن 
امل ادیب کامل بود آیت خدایی

ادیب نیشابورى

۰ نظر ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۱
هم قافیه با باران

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند

من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال
که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند

خدای را ز تو بر من عنایتی ست بزرگ
اگر فسون رقیب از منت جدا نکند

چگونه ماه فلک دانمت که ماه فلک
به دست، جام نگیرد به بزم،جا نکند

من از جفات نترسم ولی از آن ترسم
که عمر من به جفات اینقدر وفا نکند

چه داند آنکه شب ما چگونه میگذرد؟
کسی که دست در آن طرّه ی دوتا نکند

حبیب، خواری من خواست بر مراد رقیب
خدا مراد دل هرکسی روا نکند

ز جور دوست ننالم مگر به حضرت دوست
غریق لطف خدا یاد ناخدا نکند

ادیب این همه دلگرم سوز آه مباش
که سوز آه تو تاثیر در قضا نکند

ادیب نیشابوری

۰ نظر ۲۲ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۰
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران