هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: داریوش کشاورز ـ عالیه مهرابی» ثبت شده است

سفره ای انداختم که نان و ریحانش تویی
قند باقی مانده در آغوش فنجانش تویی

یک سماور چهار قل میخواند این سمت اتاق
خوش به حال خانه ی دنجی که مهمانش تویی ...

 دختری با کوزه ی شعری به روی شانه اش
اهل آن آبادی ام که آخرین خانش تویی

بیخودی شاعر نشد امشب حیاط خانه ام
قرص ماه آمده بر روی ایوانش تویی

گردش تسبیح تو شد قرص نان سفره ها
گندم افشانش تویی و  آسیابانش تویی

نیمه شبها روی هر سجاده  قطعا دیدنی است
حال ابری موسمی وقتی که بارانش تویی

آه این دنیا فقط یک روستای خسته است   
روستایی خسته که تنها خیابانش تویی

عالیه مهرابی
۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۹
هم قافیه با باران

شده تقدیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟

پشتِ یک قلبِ بظاهر خوش و یک خنده تلخ
شده زنجیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟

در میانِ تپشِ آینه پنهان شَوی و
روح و تصویرِ کسی باشی و قسمت نشود؟

شده در اوجِ جوانی، با همین ظاهرِ شاد
تا گلو پیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟

شده آزاد و رها باشی و تا عمقِ وجود
رام و تسخیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟

می‌شود با همه ریشه و رگهایِ تَنت
سالها گیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟

داریوش کشاورز

۰ نظر ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۷:۳۵
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران