هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: رضا رفیع ـ محمدمهدی امیری» ثبت شده است

دست ما با خطبه های عقد هم محرم نشد
چیزی از تنهایی محضِ دل ما کم نشد

بس که عاقد گفت: "آیا من وکیلم" خسته شد
با "بله" هم شک و تردیدِ دلت محکم نشد

دست تو خورشید و من از جنسِ آدم برفی ام
هرچه قلبم را برایت آب می کردم نشد

چیدنِ سیبِ مراد انگار در فالم نبود
شاخه ی احساس تو تا دستهایم خم نشد

گاه هر جوری بخواهی جورِ دیگر می شود
عشق را در بدترین حالت پذیرفتم نشد

خوب می دانستم اینکه آخرش جا می زنی
خواستم از نیمه ی این راه برگردم نشد

خواهشاً دیگر تمامش کن نمی خواهم برو
من کم آوردم ، کم آوردم ، کم آوردم... نشد

محمدمهدی امیری

۱ نظر ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۵:۴۷
هم قافیه با باران
دل را سر مویی به سر زلف تو گیر است
نه راه گریز است نه همراه گزیل است

تنها نه من از باده ی شهلای تو مستم
این باده به پیمانه هر خرد و کبیر است

باید که قرنطینه شوی،چون که یقینا
بیماری چشم زده لنزت همه گیر است

انصاف نباشد که تو با خاطر جمعی آزادی و
جمعی به کمند تو اسیر است

یک چشم تو امید دهد،چشم دگر بیم
چشمان تو الحق که بشیرون و نذیر است

تقدیر چنان بر سر راه تو مرا کاشت
که امروز فقط سبز شدن شکل پذیر است

این گونه که این گونه گل انداخته ای دوست
از شرم نباشد که ز صد جوش و کهیر است

در پای تو با دست تو شد دین و دل از دست.
بیخود که نگفته اند تو را دست بگیر است

زود است که مجنون شوم از شدت سودا
لیلی شدنت را چه کسی گفت که دیر است؟!

گل بودن تو محرزو؛شکی هم اگر هست
در مرغ چمن بودن حقیر است

یاس و سمن و یاسمن وسوسن و سنبل
در پیش گل روی تو  بی بو و بی بو چو حصیر است

هر گز نروی بی خبر ای مایع ی عمرم
حتما خبرت هست که بی مایه فتیر است

رضا رفیع
۰ نظر ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۸:۰۳
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران