هم‌قافیه با باران

۵ مطلب با موضوع «شاعران :: محمدعلی مردانی» ثبت شده است

چون روز وصل در نظرم جلوه‌گر شود
از اشک شوق دامن من پرگُهر شود

چشمم در انتظار وصال است تا مگر
شام سیاه و تیرۀ هجران سحر شود

هر دم که یاد لاله و رخسار گل کنم
مرغ دلم چون طایر بشکسته پَر شود

در جست‌وجوی میوۀ آزادی‌ام به باغ
شاید نهال آرزویم بارور شود

نبود مرا ز سرزنش مُدّعی هراس
گر طعن تیر او به دلم کارگر شود

گر سر به راه وصل نهم عین مُدعا است
این غم به دل خریدم و با جان بدر شود

ای دل صبور باش که چون قطره‌های اشک
بر سنگ ریخت از دل سنگش گذر شود

از موج بحر و غرّش طوفان مرا چه باک
آبم ز سر گذشت چه غم بیشتر شود

ما از جفای خار کجا ترک گل کنیم
سوهان به تیغ چون بزنی تیزتر شود

"مردانیا" بنال و مکن شکوه از رقیب
شاید دعای نیم‌شبی با اثر شود

محمدعلی مردانی
۰ نظر ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۲
هم قافیه با باران
تا نوید وصل از آن آرام جان می‌خواستم
همت از بیداری بخت جوان می‌خواستم

تا کنم کحل بصر خاک در میخانه را
درگهش را برتر از باغ جنان می‌خواستم

تا طبیب‌آسا به بالینم نهد پا پیر عشق
قهر نازش را به از جان جهان می‌خواستم

تا گدای سفرۀ احسان خود خواند مرا
مژدۀ رحمت از آن آرام جان می‌خواستم

آرزویم بود تا بوسم گل رخسار دوست
محضرش را چون بهار بی‌خزان می‌خواستم

از ازل بُد مرغ جانم دانه‌خوار خال او
توشۀ عقبی از آن گسترده خوان می‌خواستم

باشد از هفتاد سال افزون که در شادی و غم
از خُم وصلش شراب ارغوان می‌خواستم

چون سپاس آرام عطای بیکرانش را که ساخت
کامیابم زانچه در عمر گران می‌خواستم

زیبدار سایم به پایش رخ که از لطف عمیم
یافتم فیضی که از آن آستان می‌خواستم

شد رواق منظر چشمم تجلی‌گاه عشق
خواندم آن رمزی که پیدا و نهان می‌خواستم

جرعه‌ای از کوثر مهرش بی‌عذر گناه
تا مرا بخشد حیات جاودان می‌خواستم

کلبه‌ام شد روضۀ رضوان که "مردانی" صفت
در دو عالم از کَفَش خط امان می‌خواستم

محمدعلی مردانی
۰ نظر ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۲
هم قافیه با باران
دیوان قضا خطی ز دیوان علی ست
سُکان قدر، در یَدِ فرمان علی ست
طبع من و مدح مرتضی، شرمم باد
آن جا که خدای من ثنا خوان علی ست
***
تا حُبّ علی بُود مرا در رگ و پوست
رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست
جز نام علی لب به سخن وا نکنم
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
***
چون گاه ولادت ولیّ حق شد
در خانه حق، علی به حق ملحق شد
گر مظهر حق ذات علی نیست چرا
از نام خدا نام علی مشتق شد؟
***
در برج ولا مهر جهان تاب علی ست
در شهر علوم سرمدی، باب علی ست
از اول خلقت جهان تا محشر
مظلوم‌ترین شهید محراب، علی ست
***
آن جا که علی واسطه‌ی فیض خداست
بر غیر علی هر که کند تکیه خطاست
با مدعیّان کور باطن گوئـیـد
آن جا که خدا هست و علی نیست کجاست؟

محمد علی مردانی
۰ نظر ۱۶ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۴
هم قافیه با باران

نوشت حضرت حافظ : درست خواهد شد

وَ حال و روز تو مثل نخست خواهد شد!


غروب، منتظر شعرهای تازه بمان

که نامه های غزلخوانده پُست خواهد شد


به زودی آن گل سرخی که توی گلدان مُرد

به یمن خنده ی تو تندرست خواهد شد!


هوای رفتن اگر می کنی مراقب باش

بدان دومرتبه پاهات سست خواهد شد


میان صفحه ی فالت نشانه ای بگذار

اگر نوشته ی تقدیر تُست،خواهد شد!


علی مردانی

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۴۴
هم قافیه با باران

عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه

پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه

گر بسوزد عالمى از این مصیبت نى عجب

سوخته یکسر زآتش کین آشیان فاطمه

وامصیبت بعد مرگ احمد ختمى مآب

دادن جان بود هردم آرمان فاطمه

آسمان شد نیلگون چون دید نیلى روى او

خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه

محسن شش ماهه اش در راه داور شد شهید

ریخت خون در ماتمش از دیدگان فاطمه

نیمه ی شب بهر تدفینش مهیّا شد على

عاقبت شد در دل صحرا مکان فاطمه

منع کرد از ناله طفلان را ولى ناگه ز دل

ناله ها زد همسر والانشان فاطمه

اى فلک ترسم شوى وارون که افکندى شرر

از غم مرگش به جان کودکان فاطمه

نیست «مردانى» نشان از تربت پاکش ولى

مهدى (عج) یى آید کند پیدا نشان فاطمه


محمّد على مردانى

۰ نظر ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۰۱
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران