هم‌قافیه با باران

۴ مطلب با موضوع «شاعران :: نصرت رحمانی ـ مهدی حنیفه» ثبت شده است

خورشید، نور بر دل خاموش کوچه ریخت
مرغ نگاه من به سوی خانه اش پرید
قالی کهنه را زن همسایه می تکاند
گرد و غبار در دهن کوچه می دوید

در بازگشت، چند طبق کش درآمدند
بر سر نهاده آینه و فرش و شمعدان
آهنگ دلنشین کمانچه بلند شد
زن ها بزک نموده و شاد و ترانه خوان

اسپند سوخت، خنچه نهان شد به پیچ کوی
در جوی خشک یک سگ ولگرد مرده بود
سوزاندم آنچه نامه ازو داشتم، به خشم
زیرا که عشق پاک من از یاد برده بود

تنگ غروب بود و لب هره، آفتاب
تن را به روی تیغۀ دیوار می کشید
خورشید، بند روز ز پا باز کرده بود
خود را به سرزمین شب تار می کشید

دیدم ملیحه کوچِ* مرا روی سینه داشت
بر سر کشیده روسری توری سپید
چشمی به چشم ماند، نگاهی تمام گشت
اشکی به جوش آمد، دیگر مرا ندید
 
نصرت رحمانی

۰ نظر ۰۱ آذر ۹۶ ، ۲۲:۱۵
هم قافیه با باران

فلفل
از بوسه‌های تو می‌روید
شعر
از لبان من
قانون عشق چنین است

باید گذر کنم
معصوم و پاک‌تر ز سیاووش
از شعله‌زار جنگل مژگانت

اما دریغ و درد
کس با من این نگفت
کز نی‌نی سیاه دو چشمت حذر کنم

فلفل از بوسه‌های تو می‌روید
شعر از...

نصرت رحمانی

۰ نظر ۲۵ مهر ۹۶ ، ۰۷:۳۰
هم قافیه با باران

حنجری از زخم پر شد تا صدا باقی بماند
تا نوایش در گلوی نینوا باقی بماند

خط به خط پرشد سکوت نامه از فریاد کوفه
غربت مسلم میان کوچه ها باقی بماند؟

 کعبه پای چشم زخم اهل دینش سوخت، شاید
در نگاه شهر رنگی از خدا باقی بماند

قاسمش میخواست-احلی من عسل-ها را بنوشد
اکبرش میخواست پرپر در عبا باقی بماند

سجده های زخمی سجاد ظهر کربلایش
در قنوت بیقرار ربنا باقی بماند

خاندان میراث دار غربت نام-علی- شد
تا غریبی در تمام روضه ها باقی بماند

وسعت این زخم را در خطبه اش جا داد زینب
تا مبادا کربلا در کربلا باقی بماند

مهدی حنیفه

۰ نظر ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۴:۴۶
هم قافیه با باران

آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم
تیشه گردیدم و تاج سر فرهاد شدم

ناله‌ها زیر لبانم شده زندانی شرم
ترسم آن روز کشم آه که فریاد شدم

سینه‌ام گشته بهشتی ز گل وحشی عشق
ای خداوند به خشم آی که شداد شدم

من همان صید ضعیفم که به دام افکندی
ناز من بود و نیاز تو که صیاد شدم

باز طوفان می از مهلکه‌ام برد برون
در خرابات شدم معتکف ، آباد شدم

از رقیبان نهراسم که غروری سر و پا
طعنه بیهوده مزن من دگر استاد شدم

دردم این بود غزالم غزلی می‌خواهد
غزلی ساختم از درد و غم آزاد شدم


نصرت رحمانی

۱ نظر ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۵
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران