هم‌قافیه با باران

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۲۱ ق.ظ

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگویی ام که نی، نی شکنم شکر برم!

آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعلۀ نظر برم

آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل‌شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم؟

آن‌که ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیشِ گشادِ تیر او وای اگر سپر برم

گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم

آن‌که ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
وآن‌که ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام
وز سر رَشک نام او نام رخ قمر برم

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم!

مولوی

۹۶/۰۹/۰۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

۰۱ آذر ۹۶ ، ۱۰:۲۲ یه خانوم گل ***
دنبال شدیــــــــــ:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران