هم‌قافیه با باران

از این بهار نه می خواستم، نه خون جگر

يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۱۵ ب.ظ

از این بهار نه می خواستم، نه خون جگر
بهار چیست مگر؟ فصل کهنه ای دیگر

بهار مبداء تقویم بی جلال شماست
من این فریب کهن را نمی کنم باور

دروغ بود که با جرجر بهار خوشیم
که چکه می کنم از سقف خانه ی هاجر

دروغ بود همه سبزه ها و سنبل ها
به اشک چهره بشوی ای سیاه بدمنظر

نه گریه ساز کند ابر چشم خشک بهار
نه ناله سر بدهد مرغ بدشگون سحر

بهار چیست مگر؟ خون خشک بر دیوار
بهار چیست مگر؟  شعر تلخ در دفتر

من از بهار صفیر گلوله یادم هست
شقایقی که شکفته، شقیقه ای پرپر

صدای زخمی شلاق ها به ما می گفت
که منگرید پس از این به اسب های کهر

که لنگ لنگ در این کوره راه می چرخند
گشوده است دهان های دره ها یکسر

همین که خواستم از جای خود تکان بخورم
جهان نهیب زد: آرام باش! هیس! خطر!

ببخش دخترم امسال عیدی ات شعر است
که لااقل بشوی آشنای رنج پدر

آرش شفاعی

۹۷/۰۱/۱۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران