هم‌قافیه با باران

از لب ِ سرخ ِ لبو می ترسم

چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ب.ظ

از لب ِ سرخ ِ لبو می ترسم
از قدح ، پیک ، سبو می ترسم

گر تو هم مثل منی ، بی پروا
مرد و مردانه بگو می ترسم!

عمر خود را الکی طی کردم
از نشستن لب جو می ترسم

مادرم بس که به من هی می گفت:
جیز ! داغ است اتو می ترسم

بشکنم آینه ها را یک جا
بنده از ریزش مو می ترسم!

گاه هم در شب تنهایی خویش،
می روم زیر پتو می ترسم

مانده ام تا چه کنم با چپ و راست
به خدا از همه سو می ترسم

مثنوی را که به دقت خواندم
دیدم از نام “کدو” می ترسم!

نیمی از این غزلم “از” شده است
از خودم ، از تو ، از او می ترسم!


راشدانصاری
۹۴/۰۵/۱۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

هر کجا که هستی، هر کجا خودت را یافتی، از هر آنچه که داری لذت ببر، به تمامی لذت ببر. هر جا که هستی و از هر چه که در دسترس است، احساس سپاس و نیایش داشته باش.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران