هم‌قافیه با باران

اشک از دیدهء خونبار بیفتد سخت است

دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۲۰ ب.ظ

اشک از دیده‌ی خونبار بیفتد سخت است

هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است 


به خدا فرق ندارد که کجا ، یک مادر 

کوچه یا در خم بازار بیفتد سخت است 


به زمین خوردن مادر به کناری امّا ... 

پیش چشم پسر انگار بیفتد سخت است


سینه اش شد سپر شیر خدا ، امّا حیف

کار این سینه به مسمار بیفتد سخت است 


صورت حور که از برگ گلی نازک تر

گذرش چون که به دیوار بیفتد سخت است


آنکه مادر شده این واقعه را می فهمد

بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است 


خواست تا شانه کند موی سر زینب را ... 

شانه از دست گرفتار بیفتد سخت است ! 


 دیدنِ نیمه در سوخته سخت است ولی

دیدنِ صحنه به تکرار بیفتد سخت است ... 


کوچه ها اوّل غم واقعهء کرببلاست ... 

علم از دست علمدار بیفتد سخت است...


وحید محمدی

۹۳/۱۲/۱۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران