هم‌قافیه با باران

با این همه رقاصه در دربار امشب رقص تو باید باب میل شاه باشد
ای دختــر قاجار، من طاقت ندارم رقصت بلند و دامنت کوتـاه باشد

خلخال در پا کرده ای یا شور بر پا؟ پیچیده عطر گیسویت در قصر حالا
مثل خوره این ترس افتاده به جانم پایان مجلس شاه خاطرخواه باشد

می چرخی و آئینه های سقف در من، می ایستی، آئینه های سقف در تو
اینکه چه ها آئینــه در آئینـــه دیدم بهتــــر فقــط  بینی  و  بین  الله  باشد

از رقصت احساس شعف دارند آن ها ، دور تو جام می به کف دارند آن ها
سربازها  دالان  برایت  باز  کردند  تا  پیش  پای  تو  فقط  یک  راه  باشد

یک چرخ کامل می زنی، سرباز اول... یک چرخ کامل می زنی، سرباز آخر...
انگار پشت نرده ها باشی  و  این  سو  تصویر  تو  گاهی  نباشد گاه باشد

حالا از این جا مات می بینم تنت را، حالا نمی بینم از این جا دامنت را
حالا تــو با یک مرد گـرم رقص هستی از دور پیدا نیست، شاید شاه...

محمدحسین ملکیان

۹۵/۰۲/۳۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران