هم‌قافیه با باران

به درد آورد اگرچه ظلمشان قلب رقیقت را

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به درد آورد اگرچه ظلمشان قلب رقیقت را
نیاوردی تو بیرون از نیام صبر، تیغت را

دوای زخم تو لبخند کوثر بود بعد از او
چگونه چاه درمان میکند زخم عمیقت را؟!

گدای کاهلی بود آن گدا که جای دستانت
گرفت انگشتر "المُلکُ للهِ" عقیقت را

قسیم النار والجنة! نخواهد برد از خاطر
جهان تقسیم بیت المال و میزانِ دقیقت را

تو فاروقی و حق زیر لوای عشق تو جمع است
جدا کردی از آن هفتاد و یک فرقة، فریقت را

بتاب از مشرق نهج البلاغة بر بلوغ شعر
بنوشان بر لب شعر استعارات بلیغت را

تو خود راهی به سوی آسمانی! روح قرآنی
تو که ترسیم کردی با قدم هایت طریقت را

تو ای دریای رحمت! غرق کن در عشق خود ما را
ببخشد تا خدا بار گناهان غریقت را

نفهمیده حقیقت را کسی که غافل است از تو
نمیفهمد تو را هرکس نفهمیده حقیقت را

بشری صاحبی

۹۵/۰۶/۳۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران