هم‌قافیه با باران

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبسته‌ی ما بگشایی؟

نظری کن ، که به جان آمدم از دل تنگی
گذری کن،که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو
من به جان آمدم اینک ، تو چرا می‌نایی؟

بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم، سودایی

همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب
به که بینم که تویی چشم مرا بینایی

بعد از این گر دگری در دل من می‌گنجید
جز تو را نیست کنون در دل من، گنجایی

جز تو اندر نظرم هیچ کسی می‌ناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی

گفتی از لب بدهم کام "عراقی" روزی
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی! 

فخرالدین عراقی

۹۴/۰۱/۱۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران