هم‌قافیه با باران

بوی بهشت می دهی ای زن تو کیستی؟

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۰ ب.ظ

بوی بهشت می دهی ای زن
 تو کیستی؟
من سال هاست خواب زنی را ...
 تو نیستی؟

آن زن درست مثل تو لبخند می زد و
باخنده زخم های مرا بند می زدو

آرام سر به سجده ی این خاک می گذاشت
شاید از آنچه قسمت او شد خبر نداشت

می خواست سال ها بنشیند برابرش
هم خواهر حسین شود، هم برادرش

احساس می کنم که تویی خواب هرشبم
قدری بایست! مقصدت این جاست زینبم

آنجا که گفته اند پر است از بلا ، منم
آری درست آمده ای ، کربلا منم

ای که فدای تو همه چیزم...خوش آمدی
زینب به خاک حادثه خیزم خوش آمدی

هرجا غم تو را ببرم شعله می کشد
حتی فرات -چشم ِ ترم - شعله می کشد

گرمای من به خاطر ذات کویر نیست
این داغ توست برجگرم شعله می کشد!


این پچ پچ از دودل شدن نارفیق هاست
این حرف های پشت سرم شعله می کشد

زینب نبین تو را به خدا! شاعرانه نیست
جنگ است جنگ! جنگ که دیگر زنانه نیست!

اینجا جدال حنجره و تیغ و خنجر است
این جا جدال ِ بین... نگوییم بهتر است

هرچندآمدی که بمانی... خوش آمدی
سر روی خاک من بنشانی...خوش آمدی

شرمنده در اسارت مشتی زمینی ام
بانوی من! مگر که تو زیبا ببینی ام

رویا باقری

۹۶/۰۳/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۱ صابر خوشبین صفت
درودها

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران