هم‌قافیه با باران

بیت بیت سروده هایم را با خود آورده ام به خانه ی تو
می گشایم دوباره پنجره بر شب سرشار شاعرانه ی تو

حافظ انگار با تو آهسته با نماهنگ شوق می خواند
که «فرود آ» غزل غزل اینجا، صحن چشم من آشیانه ی تو

از کدامین بهار رد شده ای، که غزل هایت این چنین تازه است
فقط اردیبهشت می شنوم هر شب از پرده ی ترانه ی تو

از شهیدیه می زنی بیرون با همان «مشرب شقایقی»ات
سارها شاعرند و زل زده اند بر اشارات بی کرانه ی تو

در همین باغ با تو حس کردم فقه را زیر سایه ی انجیر
حس تلفیق شعر و فلسفه را مثل ابری بر آسمانه ی تو

کمی آن سوتر از شهیدیه در علف ها صدای پچ پچ کیست
یک گلستانه شوق سهراب است قسمت خلسه ی شبانه ی تو

می شود پای بید مجنون خواند شرح اشراق سهروردی را
یا که با سهره های تشنه گریست با تمام عطش به شانه ی تو

امشب از بادگیرها بنویس پای یخچال های خشتی شهر
می نویسند یک هزاره ی بعد، صد سفرنامه از زمانه ی تو


محمدحسین انصاری

۹۴/۰۶/۰۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران