هم‌قافیه با باران

حول چشمان تو لا قوّةَ الّا بالله

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۱۱ ب.ظ
حول چشمان تو لا قوّةَ الّا بالله
قل غزلخوانی و شیدایی و مستی لـِلّه

آخرالامر غزلهای تو گمراهم کرد
هر که دارد هوس در به دری بسم الله:

باد می آید و موهات پریشان شده است
باد با توست... همین است که طوفان شده است!

آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شد
مثلا معجزه ها ختم به قرآن شده است

طعم لبهات عسل: "فیهِ شفاءٌ للناس"
کافر از آیه ی لبهات مسلمان شده است...

شب یک روز کذایی به خیابان رفتی
بعد از آن شب همه ی شهر خیابان شده است

زل زدی سمت افق... بغض شدی... فهمیدم
پشت چشمان تو یک فاجعه پنهان شده است

"جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه"
جنگ از دوری چشم تو فراوان شده است

رگ زدی... خون دلم ریخت به "گرمابه ی فین"
فرض کن یک شبه شیراز تو کاشان شده است

خون به پا کرده ای و شال به سر کرده ای و
راه افتاده ای و جاده هراسان شده است

جاده ها حسرت گیسوی تو را می خوردند
پیچ هر گردنه در موی تو "حیران" شده است

این! همین کوه فرو ریخته اندام من است
ترک آغوش تو کرده ست که ویران شده است

یوسف مصر! به برگشتن خود فکر نکن
مدتی هست که کنعان تو زندان شده است

رضا طیب زاده
۹۳/۱۲/۲۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران