هم‌قافیه با باران

خسته است از من و دلداگى شعله ورم

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ

خسته است از من و دلداگى شعله ورم
غرق خون است ز داغ غم عشقش جگرم

قصه اى تلخ تر از غصه ى من آیا هست؟
وسط راه رها کرده مرا همسفرم

از همان روز که پرواز فراموشم شد
سرزنش مى شنوم از همه ، از بال و پرم

شمعم و درد مرا هیچ کس از من نشنید
بر ملا کرده ولى داغ مرا چشم ترم

گریه ى تلخ مرا ساده مپندار اى دوست...
قسمتى از جگرم ریخته در دور و برم

همچو آهى شده ام روى دل آینه اى
بى سبب محو شود از دل و جانش اثرم

گرچه یادى نکند پیش خود اما همه شب
دم به دم خاطر او میگذرد از نظرم

مى روم گوشه ى تنهایى خود غرق شوم
آنچنانى که نباشد اثرى از خبرم

دردم این است کسى نیست که در روز وداع
کاسه اى آب بریزد ز وفا پشت سرم

محمد شیخى

۹۵/۰۲/۰۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران