هم‌قافیه با باران

در موج خون گم کرده تنها هستی‌اش را

پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ

در موج خون گم کرده تنها هستی‌اش را 

یک بانوی قامت کمان در بین گودال 
  
سر می زد از سمت غروبی خون گرفته 
خورشید زینب ناگهان در بین گودال 
  
از آسمان نیزه ها معراج می رفت 
تا بی کران تا لا مکان در بین گودال 
  
نه سر، نه انگشتر، نه کهنه پیرهن، آه 
آلاله، پرپر، بی نشان در بین گودال 
  
انگشتر و انگشت با هم رفت از دست 
در جستجوی ساربان در بین گودال 
  
با بوسه های نعل های تازه آخر 
تشییع شد خورشیدمان در بین گودال 
  
در شعله های آفتاب داغ صحرا 
مانده تنی بی سایه بان در بین گودال 


یوسف رحیمی 

۹۳/۰۸/۱۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران