هم‌قافیه با باران

رضا نشست و به معصومه اش نگاه انداخت

پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۲ ق.ظ

رضا نشست و به معصومه اش نگاه انداخت
چنان که چشمه ی ذوق مرا به راه انداخت

خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را
به نام فاطمه آورده است زینب را

و ماه اول ذی القعده تا که پیدا شد
دخیل های ضریح برادری وا شد

ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد
برای شاه خراسان چه زینبی آورد

مقامش آینه ای از مدارج پدر است
عجیب نیست که باب الحوائج پدر است

برای تشنه لبان باده را به خم آورد
مزار مادر خود را به شهر قم آورد

عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده
که سنگ مادر سادات را به سینه زده

چه باشکوه به دستان خود علم دارد
از این به بعد بگو فاطمه حرم دارد

من فراری از این و آن بریده کجا
پناه چادر سر تا فلک کشیده کجا

مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست
به مدح فاطمه ها بهتر از علی ها نیست

تویی تو فاطمه مدح تو نیز قرآن است
برادرت به حقیقت علی ایران است

مجید تال

۹۵/۰۵/۱۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران