هم‌قافیه با باران

زلف رها در بادت آخر داد بر بادم

دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ

زلف رها در بادت آخر داد بر بادم
لایق نبودم بندگی را کردی آزادم

بردم شکایت از تو پیش مستی چشمت
لب وا نکرد اما صدای سرمه بنیادم

در هر کجا باشی فراموشت نخواهم کرد
گفتی و در آغوش چشمت بردی از یادم

یک روز چون زنجیر بر پای من افتادی
یک عمر همچون سایه در پای تو افتادم

خواهد شنید آخر ، تو می گفتی دلا! دیدی
پشت در بی اعتنایی ماند فریادم

آیینه ای بودم پر از شیرین که خسرو زد
بر سنگم اکنون سایه سنگین فرهادم

جای شگفتی نیست آتشزایی شعرم
آذرپرستی چون اوستا بوده استادم

یوسف دلت پیش زلیخا بود و فرسودی
بیهوده عمری پای در زنجیر بیدادم

یوسفعلی میرشکاک

۹۴/۰۹/۳۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران