هم‌قافیه با باران

زنعره کف به لب آورده رود دیوانه

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ق.ظ

زنعره کف به لب آورده رود دیوانه
هراز ــ اشتر مست هزار کوهانه ــ

نسیم خیس زدریا وزیده ، گاهی نرم
زند به کاکل سبز درخت ها ، شانه

و گاه در نی سحر آورش ــ به چوپانی ــ
دمان ، فتاده پی گله های پروانه

هوای درّه ی « یوش است » ، این که می آید
ربوده عطر گل از باغ های « افسانه »

مسیر من همه دالان سبز و می گذرم ،
خموش و می کندم این سوال ، دیوانه

کزین بهار که من میکنم گذر آیا
به ناگزیر ، خزان می کند گذر یا نه ؟
                  □□□
مرا هوای غزل گفتن است و در سفتن
به گوشواری ات ای نازنین دردانه !

ببین که تا دهدم سر به دشت و جنگل و کوه
مرا ، هوای تو ، بیرون کشیده از خانه
                  □□□
سفر ، گریختی در مه است ، سوی امید ؟
ویا گریختن از خویش ، نا امیدانه ؟

زخود چگونه گریزم که بار خویشتنم
امانتی است هم از سرنوشت بر شانه

حسین منزوی

۹۶/۰۲/۰۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران