هم‌قافیه با باران

غزلبانو قسم بر راز برمودای چشمانت

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ب.ظ

غزلبانو قسم بر راز برمودای چشمانت
 دلم چون زورقی شد غرق در دریای چشمانت

 نگاهت هم‌چو مغناطیس ما را می‌کند مجذوب
 چه طعم دلکشی دارد می ِ گیرای چشمانت

 عزیزم! نازنینم! مهربانم بس که جذابی
 نیوتن می‌‌گزد انگشت خود را پای چشمانت

 خمارم، بی‌قرارم، پیچ و تابم را نمی‌بینی
 بیا مستم بکن امشب تو با صهبای چشمانت

 زعشقت خواب از چشمم فراری می‌شود هرشب
 به شوق ِ دیدن ِ خورشید در فردای چشمانت

 تبر را بر زمین پرتاب خواهد کرد ابراهیم
 اگر یک دم چو من بیند بت زیبای چشمانت

 بیا تنظیم کن با پلک‌هایت نبض جانم را
 که قلبم می‌تپد هر لحظه در رؤیای چشمانت

 چو هندو آتشم می‌زد درون معبد عشقت
 نگاه گرم ِ پر احساسِ شهوت‌زایِ چشمانت

 زلیخا، عشق ِ من، بانو! ترنج و زخمِ چاقو کو؟
 که دخترهای ایلم را کنم رسوای چشمانت

عابد میرزاییان چنگی

۹۴/۰۴/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران