هم‌قافیه با باران

ما را گُلی از روی تو چیدن نگذارند

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۹ ب.ظ
ما را گُلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیال است؟ که دیدن نگذارند!

صد شربت شیرین ز لبت خسته دلان را
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

گفتم شنوَد مژده ی دشنام تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند

زلف تو چه امکان ِ کشیدن که رقیبان
سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند

بخشای بر آن مرغ که خونش گه ِ بسمل
بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند

دل شد ز تو صدپاره و فریاد که این قوم
نعره زدن و جامه دریدن نگذارند

مگریز "کمال" از سر زلفش که در این دام
مرغی که در افتاد، پریدن نگذارند

کمال خجندی
۹۶/۰۷/۲۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

عشق است

عشق است آن دو پنجره ی روبروی هم
عشق است آن دو حنجره ی روبروی هم

عشق آینه ست. آیِنه ای در مقابلت
آن را بگیر سمت ترک خورده ی دلت

عشق آن نخِ رها ست که چون بادبادکی
برده دل تورا به فضاهای کودکی

عشق است آن صدای رها گشته از ازل
عشق است آن طنین فرو خفته در غزل!

این عاشقانه طعم گس عشق می دهد
طعم معطر وملس عشق می دهد!

از آن شمیم شیر و عسل در تراوش است
چون مزه ی ترنج و انار است, میخوش است

در تنگ سرخ عشق , دوماهی شناور است
از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است

عشق است آن دو پنجره روبروی هم...

هوشنگ ابتهاج
پاسخ:
دوست عزیز
شاعر شعر ارسالی شما جناب آقای یدالله گودرزی می باشد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران