هم‌قافیه با باران

مدینه با تو به ماهی دگر نیاز نداشت

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۷ ب.ظ

مدینه با تو به ماهی دگر نیاز نداشت
به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت

تو زهره ی فلکی! رشک ماه و پروینی!
که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت

مسافری که نگاه تو بود بدرقه اش
خدای را به دعای سفر نیاز نداشت

دعای نیمه شبت سیر آسمان می کرد
که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت

بهشت روی زمین خانه ی گلین تو بود
که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت

حکایت دل تنگ تو را توان پرسید
ز لاله ای که به خون جگر نیاز نداشت

وجود پاک تو می سوخت از  شراره ی غم
دگر به شعله ی قهر و شرر نیاز نداشت

گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی
دگر به خواهش از چشم تر نیاز نداشت

برای سبز شدن گلبُن محبت و عشق
به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت

میان چشمه ی اشک تو عکس زینب بود
اگر شب تو به قرص قمر نیاز نداشت

سپهر سینه ات از غم ستاره باران بود
به یادگاری گل میخ در نیاز نداشت

حریر دست تو مجروح بود از دستاس
به تازیانه ی بیدادگر نیاز نداشت


محمدجواد غفورزاده

۹۴/۰۹/۲۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران