هم‌قافیه با باران

من از تو می خواهم بگویم ، واژه ها پر ...

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ب.ظ

من از تو می خواهم بگویم ، واژه ها پر ...
از آسمان سبز ، از فصل کبوتر

من از تو آری ، از تو ای بانوی باران !
باید بهاری سبز بنویسم به دفتر

اما چگونه ؟ از تو گفتن کار سختی ست
با این زبان الکن و این روح ابتر !

من شاعری تاریک تاریکم ، چگونه
در محضر آیینه بنشینم مُنوّر ؟!

گاهی دلم لک می زند قرآن بخوانم
قرآن ، سه رکعت نور ، یعنی : فصل کوثر

گاهی دلم لک می زند شعری بگویم
شعری شبیه نورتان ، سبز و مُعطر

دست و دلم می لرزد اما ... کار من نیست
غمگین ، قلم را می گذارم روی دفتر

من عاجزم از خواندن آیات نورت
طبع مرا در مکتب نورت بپرور

در جان من حکمت بریز ، ای جوهر نور !
تا از کراماتت بگویم بار دیگر

باید بخوانم من تو را با لهجه ی نور
باید ببینم من تو را با چشم حیدر

تو بای بسم الله دین ، توحید نابی
ذکر لبان عارف ات : الله اکبر

در تو شکوه بندگی را می توان دید
ای آبروی قبله و محراب و منبر

انسانیت ، حکمت نشین مکتب توست
شاگرد دانشگاه تو ، سلمان و بوذر

نامت بلند است ای دلیل آفرینش
تو کیستی ؟ بانوی دین ، زهرای اطهر


رضا اسماعیلی

۹۵/۰۱/۱۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران