هم‌قافیه با باران

مگو که کشتی از این موج بر کران نرود

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۴ ب.ظ

مگو که کشتی از این موج بر کران نرود
که بر دماغ خرد هرگز این گمان نرود

در آن سفینه که سکان به دست نوح در است
امید ساحل مقصود از میان نرود

حرامیان، ره صد کاروان زدند و هنوز
ز گوش بادیه آوای کاروان نرود

قدم به صدق و صفا نه به راه دوست که جان-
اگر ز دست رود بر کسی زیان نرود

مباش در پی دعوی که رهرو ره عشق
بر آستان وفا جز به پای جان نرود

سراب داعیه‌داران به مدعی بگذار
نهنگ لجّه ز عمّان به آبدان نرود

فروغ خلوت روحانیان نیفزاید
چو شمع هر که در این بزم سرفشان نرود

چنین که رهسپران چابکانه می‌تازند
غبار عرصه ز سیمای آسمان نرود

ز بس که خون شقایق به دشت و هامون ریخت
بهار از دمن و دشت و بوستان نرود

اگرچه شب‌پرگان آرزوی شب دارند
سحر به بویه خفاش از جهان نرود

به جز حدیث محبت که جاودان سخنی است
بسا فسانه که از نامه بر زبان نرود

مرید رهبر عشقیم و در گذرگه عمر
حمید را خط عشق است و جز بر آن نرود

حمید سبزواری

۹۵/۰۳/۲۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران