هم‌قافیه با باران

می توانستم فراموشت کنم اما نشد

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۲۸ ب.ظ

می توانستم فراموشت کنم اما نشد
زندگی یعنی همین، جبری، به نام اختیار

مثل تو آیینه ای، من را نشان من نداد
بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار

خوب یا بد، با جنون آنی ام سر می کنم
لحظه ای در قید و بندم، لحظه ای بی بند و بار

من سر ناسازگاری دارم  و چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را می کشاند پای دار!

فرق دارد معنی تنهایـی و تنها شدن
کوه بی فاتح کجا و دشت های بی سوار

جای پایت را اگر چه برفها  پوشانده اند
جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بی قرار

پوریا شیرانی

۹۵/۰۶/۲۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران