پرهراس میشود، باز، خوابهای من
شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ
پرهراس میشود، باز، خوابهای من
روزهایتان کجاست؟ آفتابهای من!
تا نگین نامتان، نقش سنگ قبرهاست
کی تمام میشود، التهابهای من
شور گریههای تلخ، موج میزند هنوز
روی عکسهایتان، روی قابهای من
ای سکوت مبهم، ای لکنت همیشگی
ای سؤالِ تهنشین، در جوابهای من
ماندهام در این قفس، بیامان و بیامید
میلههای محکمش، از کتابهای من
گاه گریه میکنم، گاه خنده میکنم
دستهای من پر است، از نقابهای من
ساده زیستند و خوب، مثل آب و آینه
روزهایتان کجاست؟ آفتابهای من!
عبدالجبار کاکایی
۹۴/۰۶/۱۴