هم‌قافیه با باران

چشمت تمام قاعده ها را به هم که ریخت

چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۵۸ ب.ظ

چشمت تمام قاعده ها را به هم که ریخت
خون پیش پای آمدنت هر قدم که ریخت

اقراء به اسم ِ ربّ ِ نگاهت ... شروع شد
گفتی نفحتُ ...  روح ِ غزل در تنم که ریخت

من را اضافه های گِلت بی اراده کرد
وقتی خدا وجود مرا در عدم که ریخت

"عاشق شدم که یار به حالم نظر کند "
چون چلّه می گرفت، کمی دست ِ کم که ریخت.

یا ایها الرسول ِ تو را جبرئیل گفت
وقتی هم آب و تاب ِ و قرار ِ قلم که ریخت ...


مصطفی عمانیان

نظرات  (۲)

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۴۱ میلاد فرضی زاده
من را اضافه های گِلت بی اراده کرد ...
به به به به ...
۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۲ مسافر زمین


قراء به اسم ِ ربّ ِ نگاهت ... شروع شد
گفتی نفحتُ ...  روح ِ غزل در تنم که ریخت


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران