هم‌قافیه با باران

کسی که چنین غرقِ خون و تب است

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ

کسی که چنین غرقِ خون و تب است
کسی چنین ذکر حق بر لب است

کسی که در اندیشه ی فتح عشق
به فکرِ رسیدن به فردا شب است

اَبَر مرده فقرو فنا و دعاست
که فقر از قبایش دمی برنخواست

ترازوی انصاف آیندگان
به لطفش شکوه عدالت بجاست

شب آخرین راه یادش بخیر
شب مرگ دلخواه یادش بخیر

غم بغض دریا و گوش کویر
دل کوچک چاه یادش بخیر

به صاحب صفات سمیع و بصیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر

جهان قعرِ خوابِ بدی رفته است
به جای جهان هم تو احیاء بگیر

ببین گوشه ی دنجِ مهراب را
ببین تیغ بر فرق مهتاب را

سر پنجه های پلنگ عجل
ببین ماه افتاده بر آب را

ببین کعبه با تو سیه پوش شد
هر آیینه ای تار و مخدوش شد

دو پیمانه زهر از سبو ریختند
زمین و زمان شوکران نوش شد

شب آخرین راه یادش بخیر
شب مرگ دلخواه یادش بخیر

غم بغض دریا و گوش کویر
دل کوچک چاه یادش بخیر

پس از تو جهان ماند و دوش پسر
یکی سر به نی ها یکی خون جگر

همین میشود نسل بعدی ِ عشق
پسر کو ندارد نشان از پدر


علیرضا آذر

۹۵/۰۴/۰۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران