هم‌قافیه با باران

کوتاه کن کلام... بماند بقیّه‌اش

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۵۱ ب.ظ
کوتاه کن کلام... بماند بقیّه‌اش
مرده است احترام... بماند بقیّه‌اش

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام... بماند بقیّه‌اش

هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام... بماند بقیّه‌اش

شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیّه‌اش

گویا هنوز باور زینب نمی‌شود
بر سینۀ امام...؟ بماند بقیّه‎اش

پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیّه‌اش

راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیّه‌اش

رو کرد در مدینه که یا ایّها الرّسول
یافاطمه! سلام... بماند بقیّه‌اش

از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدّوام... بماند بقیّه‌اش

سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام بماند بقیّه‌اش

بر خاک خفته‌ای و مرا می برد عدو
من می روم به شام... بماند بقیّه‌اش

دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها
از سنگ پشت بام... بماند بقیّه‌اش

دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام... بماند بقیّه‌اش

حالا قرار هست کجاها رود سرش؟
از کوفه تا به شام... بماند بقیّه‎اش

تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیّه‌اش

قصّه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام... بماند بقیّه‌اش

محمد رسولی
۹۳/۰۸/۰۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران