هم‌قافیه با باران

“ذوقی چنان ندارد [با] دوست زندگانی”

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ب.ظ
“ذوقی چنان ندارد [با] دوست زندگانی”
بگذار تا بگویم از دشمنان جانی…

دشمن به نارفیقی دارد شرف که گاهی
خنجر فرو نماید از پشت ناگهانی

(با نارفیق حتی نان و کباب خوردن
انگار استخوان را در حلق می چپانی!)

“آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است”
با دوستان خیانت، با دشمنان تبانی!

پستی اگر بخواهی یا منصبی درین جا
باید شوی سفارش از جانب فلانی….

در موقع گزینش گفتند:می توانی،
با چارده روایت قرآن ز بربخوانی؟!

گفتم که یک روایت، آن هم به زور! گفتند:
پرونده ی شما را کردیم بایگانی!

بنگر درین ولایت، یک بام و دو هوا را
بگذار تا بگریم چون ابر در جوانی

در عرصه‌ی سیاست خواهی شوی موفق
باید که فوت و فنِّ این کار را بدانی

از جیب ملت خود بردار آشکارا
در بین دشمنانت تقسیم کن نهانی

در حین خدمتت نیز قدری به فکر خود باش
قسمت نبود شاید، در مملکت بمانی…
 …………
گفتیم شعر طنزی از روی دست شیراز
آن را مگر بخواند آقای اصفهانی

راشد انصاری
۹۴/۱۰/۲۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران