هم‌قافیه با باران

۶ مطلب با موضوع «شاعران :: حامد نصیری ـ سید حبیب نظاری» ثبت شده است

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!
جدا از پیکر سقا، چه دستی!
عموی ماه! بعد از دست‌هایت
بگیرد دست بابا را چه دستی؟

دو دست مهربان آن سپیدار
کنار رود افتادند انگار
غم آن دست‌ها را منتشر کن
دوبیتی! دست روی دست مگذار

علـــم را بـــر زمــیــــن بگـــذارم، اما...
تـــو را دســـت خـــدا بســپارم، اما...
به چشمم تیر زد آن قوم، ای عشــق!
کـــه دســـت از دیـــدنت بردارم، اما...

تو احساس مرا دریاب ای رود
لبم را تر نکن از آب ای رود
تو که دستی نداری تا بیفتد
به سوی خیمه‌ها بشتاب ای رود

برادر با برادر دست می‌داد
برای بار آخر دست می‌داد
چه احساس قشنگی ظهر آن روز
به عباس دلاور دست می‌داد

می من! بادهٔ من! مستی من!
فدای تو تمام هستی من
دل چشم انتظار کودکان را
مبادا بشکند بی دستی من

به آن گل‌های پرپر بوسه می‌زد
به روی سینه با هر بوسه، می‌زد
به قرآن؟ نه، برادر داشت انگار
به دستان برادر بوسه می‌زد

به چشمش تیر بود اما نگاهش…
چه رازی داشت با مولا نگاهش؟
بدون دست می‌گیرد در آغوش
تمام خیمه‌ها را با نگاهش

دوبیتی! ناگهان دستان آن ماه…
گلوگیر است این اندوه جان‌کاه
رباعی باش و بشکن بغض خود را
لا حول ولا قوةٔ إلا بالله

دل تـو تشنه و بی‌تاب می‌رفت
به لبیک «عمو بشتاب» می‌رفت
تو دست رود را رد کردی آن روز
اگــر نــه آبـــروی آب مــی‌رفــــت

من از تو شرم دارم دستِ خود را
تو دادی هم دل و هم دستِ خود را
عــلــم از دســت تــو افـتـاد امـا
علــم کــردی به عالم دستِ خود را

من و حس لطیف دست‌هایت
دو گلبرگ ظریف دستهایت
جسارت کرده‌ام گاهی سرودم
دوبیتی با ردیف دستهایت

بگو بغض مرا پرپر کند مشک
غم دست مرا باور کند مشک
به دندان می‌برم اما خدایا
لبانم را مبادا تر کند مشک!

دوباره مشک، دریا ـ یک دوبیتی ـ
سرودی عشق را با یک دوبیتی
تنت روی زمین ـ یک چارپاره ـ
دو دستت روی شن‌ها ـ یک دوبیتی ـ

دوبیتی هم دو دست از دست داده است
دلم تنگ است یا باب الحوائج

سید حبیب نظاری

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۸
هم قافیه با باران

همیشه شب‌، من و رنج قرارهای پیاپی

دو چشم خیس، پر از انتظارهای پیاپی

و ایستگاه که از من هزار مرتبه پر شد

نشسته خیره به راه قطارهای پیاپی

دوباره شعر، دوباره گناه آدم و گندم

و من که خسته‌ام از این شعارهای پیاپی

شبیه عقربه‌ها در توالی شب و روزم

رها نمی‌شوم از این مدارهای پیاپی

چقدر دل بسپارم به داغ‌های همیشه؟

چقدر سر بگذارم به دارهای پیاپی؟

شدم دچار جهان و فریب جاذبه‌هایش

چگونه بگذرم از این حصارهای پیاپی؟

و بی‌درخت- و بی‌تو- چگونه دل بسپارم

به وهم خاطره‌ای از بهارهای پیاپی

تو سرپناه‌ترینی، اگر که باز نیایی

پناه می‌برد انسان به غارهای پیاپی

ز سمت مشرق حیرت بتاب تا که نگیرد

دوباره آینه‌ها را غبارهای پیاپی

هزار چشم... هزار آینه... هزار تماشا

فدای تو همة این هزارهای پیاپی


سید حبیب نظاری

۰ نظر ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۰
هم قافیه با باران

گفته بودم باز می‌آیید، آمدید آخر پرستوها

آمدید از دور دست اما، خسته و پرپر پرستوها

کوچه در کوچه تمام شهر، کوچتان را حجله می‌بندد
می‌رسد از دوردست اما، دسته‌ای دیگر پرستوها

باز هم رودی پر از پرواز می‌شود بر شانه‌ام جاری
باز هم گم می‌کند چشمم، آسمان را در پرستوها

بال‌هاتان بسته بود اما خط‌شکن بودید و دریا دل
من ولی با دست‌های باز... با نگاهی تر... پرستوها

تشنه‌ام، دلواپسم، تنها، خسته از تکرار ماندن‌ها
از شما امروز می‌خواهم فرصتی دیگر پرستوها
*
نامتان را شیونی کردم، گر چه می‌دانم که می‌ریزد
زیر آوار غزل‌هایم، شانه‌ی دفتر پ ر س ت و ه ا


سید حبیب نظاری

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۸
هم قافیه با باران

یک شهر عاشقت شده،بنگر چه کرده ای؟

مردم برای چشم تو جنجال ... بگذریم 

دلتنگ آسمان تو هستم مرا ببخش!

شاهینم و شکسته پر و بال ... بگذریم 

جز سرپناه عشق تو جایی ندارم و ...

می ترسم اینکه قلب تو اشغال ... بگذریم 

ای گل! خیال وصل تو در خواب هم نشد

ریحانی و به بوی تو از حال ...بگذریم

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم 

من دلخوشم به خواجه و این فال ... بگذریم! 

از خود بگویم؟ از تو چه پنهان که مدتی ست

این شاعر شکسته ی بدحال ... بگذریم

یوسف که نیستم به سلامت گذر کنم

یک شاعرم که داخل گودال ... بگذریم 

می خواستم که عقده ی دل وا کنم،ولی

امشب به احترام غمت لال ... بگذریم 

این وعده های پوچ به جایی نمی رسند

امسال هم مطابق هر سال ... بگذریم 


حامد نصیری

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۷
هم قافیه با باران

شب که روشن می شود آبی ترین فانوس ها
یاد چشمان تو می افتم در اقیانوس ها

با کدامین شعله رقصیدی که حالا سال هاست
بال می گیرند از خاکسترت ققنوس ها

قرن ها بیهوده می گردم نمی یابم تو را
نامی از تو نیست در خمیازه ی قاموس ها

مهربان من به اشراق نگاه شرقی ات
کی رهایم می کنی از حلقه ی کابوس ها

کی می آیی که به گلبانگ اذان روشنت
لال خواهد شد زبان خسته ی ناقوس ها
::
در مبارک باد یک آدینه می آیی و من
دست برمی دارم از دامان این مأیوس ها


سید حبیب نظاری

۰ نظر ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۶:۱۶
هم قافیه با باران

دل بسته ام به خط و به آن خال ... بگذریم

آهو ندیده ای و به هر حال ... بگذریم

 

یک شهر عاشقت شده ، بانو چه کرده ای؟

مردم برای چشم تو جنجال ... بگذریم

 

دلتنگ آسمان تو هستم مرا ببخش!

شاهینم و شکسته پر و بال ... بگذریم

 

جز سرپناه عشق تو جایی ندارم و ...

می ترسم اینکه قلب تو اشغال ... بگذریم

 

ای گل! خیال وصل تو در خواب هم نشد

ریحانی و به بوی تو از حال ... بگذریم

 

" ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم "

من دلخوشم به خواجه و این فال ... بگذریم

 

از خود بگویم؟ از تو چه پنهان که مدتی ست

این شاعر شکسته ی بدحال ... بگذریم

 

یوسف که نیستم به سلامت گذر کنم

یک شاعرم که داخل گودال ... بگذریم

 

می خواستم که عقده ی دل وا کنم ، ولی

امشب به احترام غمت لال ... بگذریم

 

این وعده های پوچ به جایی نمی رسند

امسال هم مطابق هر سال ... بگذریم

 

 حامد نصیری

۱ نظر ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۸
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران