هم‌قافیه با باران

۴ مطلب با موضوع «شاعران :: سید رسول پیره» ثبت شده است

دریایی مرده است
که به جای ماهی و مروارید
کارگرانی خسته از آن نفت بیرون میکشند
دریایی مرده است
بی داستان و بی ترانه و بی غروب و بی ساحل

جاشوها
قایق ها و ترانه های محلی را تعمیر می کنند
اسکله ای
در آب نشسته است
که از حرف فندک کوچکی گُر گرفته است
دریایی مرده و غمگین است
که در ساحلش
ماهیان دریای دیگری را می فروشند


سید رسول پیره

۰ نظر ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۰۷
هم قافیه با باران

بالاخره
آمبولانس بهشت زهرا
که غمگین ترین ماشین خیابان است
پایش به کوچه ما هم بازشد
و سوره ی تکویر با صوت عبدالباسط
ضبط صوت کوچک را از قیامت ترساند
...
دانشمندی نوشته است
هیچ محبتی از بین نمی رود
تنها از شکلی به شکل دیگر تغییر می کند
شاید این گلدان بنفشه ی پشت پنجره
دلتنگی های یک روز مادرم باشد
شاید آن اذان دور
نفس پاک صاحبدلی همین نزدیک...
و شاید همه چشم هایی که برایت گریسته اند
شاخه های درختی باشند
که از بهار بیرون مانده...
چقدر بی حسی موضعی خوبی دارد
این انگشت های فاتحه بر سنگ قبر
این گوشی که هر وقت پرستار بگذارد به گوشش
صدایی از قلب تو را می شنود

سیدرسول پیره

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۰۵
هم قافیه با باران
با چشم های درشت
روبروی باد گریه کردم
انگار دلتنگی را به کسی می آموختم
صدایم را
شبیه سیبی سرخ به آدم ها تعارف کردم
تنهایی ام
گنجشک ها و آدم ها را
به وحشت انداخت
آب ها
می خواستند زبان شان را یاد بگیرم
گفتم بگذارید
غرق کاشی کوچکی شوم
که آسمان را به مسجد آورده بود
گفتم بگذارید چشمه ای کوچک باشم
ساکت و خنک!
جهانی را تشنه خواهم کرد

سید رسول پیره
۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۰۵
هم قافیه با باران

قلب
مثل اعضای دیگر بدن
پیر نمی‌شود
یکدفعه از کار می‌افتد
رودخانه‌ای بودم
راه خودم را می‌رفتم
که پرنده کوچکی صدایم زد
نه سنگ بودم
نه درخت
رودخانه‌ای بودم پر از ماهی قرمز
که قرار بود دریایی را تسکین ببخشد
ایستادم به تماشای پرنده کوچکی
و کارگران سدسازی راهم را بستند
چه پرنده کوچک زیبایی بود
قلبم ایستاد!

سیدرسول پیره

۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۰۵
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران