هم‌قافیه با باران

۳ مطلب با موضوع «شاعران :: نظامی ـ بابا فغانی شیرازی» ثبت شده است

به شغل جهان رنج بردن چه سود
که روزی به کوشش نشاید فزود

جهان غم نیرزد به شادی گرای
نه کز بهر غم کرده اند این سرای

جهان از پی شادی و دلخوشیست
نه از بهر بیداد و محنت کشیست

در این جای سختی نگیریم سخت
از این چاه بی بن برآریم رخت

می شادی آور به شادی نهیم
ز شادی نهاده به شادی دهیم

چو دی رفت و فردا نیامد پدید
به شادی یک امشب بباید برید

چنان به که امشب تماشا کنیم
چو فردا رسد کار فردا کنیم

غم نامده خورد نتوان به زور
به بزم اندرون رفت نتوان به گور

مکن جز طرب در می اندیشه ای
پدید است بازار هر چه پیشه ای

چه باید به خود بر ستم داشتن
همه ساله خود را به غم داشتن

چه پیچیم در عالم پیچ پیچ
که هیچست ازو سود و سرمایه هیچ

گریزیم از این کوچگاه رحیل
از آن پیش کافتیم درپای پیل

خوریم آنچه از ما به گوری خورند
بریم آنچه از ما به غارت برند

اگر برد خواهی چنان مایه بر
که بردند پیشینگان دگر

اگر ترسی از رهزن و باج خواه
که غارت کند آنچه بیند به راه

به درویش ده آنچه داری نخست
که بنگاه درویش را کس نجست

نبینی که ده یک دهان خراج
به دهلیز درویش دزدند باج

چه زیرک شد آن مرد بنیاد سنج
که ویرانه را ساخت باروی گنج

چو تاریخ یک روزه دارد جهان
چرا گنج صد ساله داری نهان

بیا تا نشینیم و شادی کنیم
شبی در جهان کیقبادی کنیم

یک امشب ز دولت ستانیم داد
زدی و ز فردا نیاریم یاد

بترسیم از آنها کزو سود نیست
کزین پیشه اندیشه خوشنود نیست

بدانچ آدمی را بود دسترس
بکوشیم تا خوش برآید نفس

به چاره دل خویشتن خوش کنیم
نه چندان که تن نعل آتش کنیم

دمی را که سرمایه از زندگیست
به تلخی سپردن نه فرخندگیست

چنان بر زن این دم که دادش دهی
که بادش دهی گر به بادش دهی

فدا کن درم خوش دلی را بسیچ
که ارزان بود دل خریدن به هیچ

ز بهر درم تند و بدخو مباش
تو باید که باشی درم گو مباش

مشو در حساب جهان سخت گیر
همه سخت گیری بود سخت میر

به آسان گذاری دمی می شمار
که آسان زید مرد آسان گذار

شبی فرخ و ساعتی ارجمند
بود شادمانی درو دلپسند

نظامی
۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۰
هم قافیه با باران

خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست
بسیار شیوه هست بتان را که نام نیست

کامی نیافت از تو دل نامراد من
جایی که نامرادی عشق است کام نیست

ماییم و نیمه شب و ناله ی سحر
اهل فراق را طلب صبح و شام نیست

گاهی صبا به بوی تو جان بخشدم ولی
افسوس کاین نسیم عنایت مدام نیست

هرجا که هست جای تو در چشم روشنست
بنشین که آفتاب بدین احترام نیست

تا صبح مگوی پند که گفتار تلخ تو
چون گفتگوی ساقی شیرین کلام نیست


بابافغانی شیرازی

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۸
هم قافیه با باران

دلبر صنمی شیرین، شیرین صنمی دلبر 
آذر به دلم برزد، برزد به دلم آذر

بستد دل و دین از من، از من دل و دین بستد
کافرنکند چندین، چندین نکند کافر

دو رخ چو قمر دارد، دارد چو قمر دو رخ
عنبر ز قمر رسته، رسته ز قمر عنبر

چوگان سر زلفش، زلفش ز سر چوگان
چنبر همه در جوشن، جوشن همه در چنبر

هرگز به صفت چون او، چون او به صفت هرگز
آزر نکند نقشی، نقشی نکند آزر

چشمش ببرد دلها، دلها ببرد چشمش
باور نکند خلق آن، خلق آن نکند باور

حیران شده و عاجز، عاجز شده و حیران
بتگر ز رخش چون بت، چون بت ز رخش بتگر

عاشق شده‌ام بر وی، بر وی شده‌ام عاشق
یکسر دل من او برد، برد او دل من یکسر

نالم ز رخش دایم، دایم ز رخش نالم
داور ندهد دادم، دادم ندهد داور

گریان من و او خندان، خندان من و او گریان
لاغرمن و او فربه، فربه من و او لاغر

مسته صنما چندین، چندین صنما مسته
می خور به طرب با من، با من به طرب می خور

منت به سرم بر نه، بر نه به سرم منت
ساغربه کفم بر نه، بر نه به کفم ساغر

ازرق شده بین گردون، گردن شده ازرق بین
اخضر شده بین هامون، هامون شده بین اخضر

بستان به فلک ماند، ماند به فلک بستان
عبهر چو قمر بر وی، بر وی چو قمر عبهر

گلبن به سرش دارد، دارد به سرش گلبن
بر سر زوشی معجر، معجر زوشی بر سر

سوسن به طرب برزد، برزد به طرب سوسن
زیور ز خط گل گل، گل گل ز خط زیور

ژاله همه شب بارد، بارد همه شب ژاله
بی مر به جهان لولو، لولو به جهان بی مر

بلبل به فغان آمد، آمد به فغان بلبل
از بر شده بین ناله‌اش، ناله‌اش شده بین از بر

رفته به سفر یارم، یارم به سفر رفته
ای دل چه کنم تنها؟ تنها چه کنم ای دل?


نظامی

۱ نظر ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۷
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران