هم‌قافیه با باران

۲۸ مطلب با موضوع «شاعران :: عرفی شیرازی ـ مسعود انصاری» ثبت شده است

کبوتران...

این زائرانِ همیشگیِ تو

بال گسترانده‌اند

در کنجِ بقیعِ غربت

و دستان نجس وهابی

نتوانست محو کند

این اراده را


مسعود انصاری
۰ نظر ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۰۰
هم قافیه با باران
سَرَم، هوایِ محرّم،عجینِ یکدگرند
دلم وَ قافله‌ی تو، همیشه در سفرند

نگاهت از سر نیزه چه گرم می‌تابد
به سردی بدن کودکان که در خطرند

و چشم ساقیِ خیره به مشکِ جامانده
و کاروان که عمو را به نیزه می‌نگرند

وجودِ زینبِ تنها، میان قربانگاه
رها فتاده و افلاک جمله در شررند

قسم به مادر پهلو گرفته در گودال
که شامیان حرامی عجیب بی نفرند

مسعود انصاری
۱ نظر ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۱
هم قافیه با باران

فیروزه‌تر از کاشی حوض است، خیالت

جاری است ز چشمان تو آن عشق زلالت


تیغی که دو صد کشته به یک طُرفه بیفکند

چیزی نبوَد جز خمِ ابرویِ هلالت


آن لشکرِ گیسو که روان گشت به تاراج

گو خونِ سَرَم ریز که سر گشته حلالت


بانو! تو کدامین دمی از روحِ خدایی

زیرا که نزاده است دگر همچو مثالت


آغوش گشا تا که تو را سیر ببویم

آرامترین بارش‌ام اندر پر و بالت


 ****

از نیمه گذشت است شب و منتظرم من 

کو بانگ مؤذن به أرِحْنیِ بلالت؟



مسعود انصاری

۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۳۸
هم قافیه با باران
بر قامت صبرش، چه فرود آمده سرها
از حیدریِ هیبتِ او، بوده ظفرها

تنها نه ملائک به طوافِ گلِ رویش
بل سجده‌کنان در حرمش، شمس‌و‌قمرها

آن را که خیال زر و سیم است به دامن
گو سویِ دمشق‌ است همه دُرّ و گهرها

سخت است ازآن واقعه‌ی هجر‌ سرودن
زیبا چو به دیده، همگی زیر و زبرها

بانو همه‌ی عشق به گودال سپرد و
با رأس برادر، چه سفرها... چه خطرها...

لرزید تن عرش، ازین داغِ جدایی
وز غصه‌ی او خم شده بسیار، کمرها
 ***
ما بهرِ دفاع از حرمش، کوهِ نبردیم
حاشا که خورد باردگر خونِ‌جگرها

مسعود انصاری
۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۴
هم قافیه با باران

در این سکوت شب

مملو از صدای توام

بر تختی که 

جایت را... گل

نه!

بوی عطرت پر کرده


مسعود انصاری

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۵۰
هم قافیه با باران

و من -همینْ خودِ من- هرچه هست، می‌دانم

که فکرِ از تو سرودن، نموده حیرانم


من و تخیل رویت؟ چه کودکانه سخن!!

فقط ز بلبل و گل پر شده‌ست دیوانم


و شاعری شکست خورده‌ام،که نتوانم

کلامِ نظم را به وصفِ رخِ تو بنشانم


مسعود انصاری

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۸
هم قافیه با باران

قاف حرف اول قلب است

همان حرفی که عشق را پایان می‌دهد

تو اما

 قله‌ی قلبِ مرا فتح کرده‌ای

ای مرغِ قافِ عشق


مسعود انصاری

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۰۰
هم قافیه با باران

دانی که چیست مصلحت ما؟ گریستن!

پنهان ملول بودن وتنها گریستن!

بیدرد را به صحبت ارباب دل چکار ؟

خندیدن آشنا نبود با گریستن!

گر کام دل بگریه میسر شود ز دوست

صد سال میتوان به تمنا گریستن


عرفی شیرازی

۰ نظر ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۰
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران