هم‌قافیه با باران

۶۱ مطلب با موضوع «شاعران :: فرزاد نظافتی ـ سجاد شهیدی» ثبت شده است

باید شبیه طفل برای تو گریه کرد
ابر بهار شد، به هوای تو گریه کرد
.
پیراهن سیاه به تن کرد و صبح و شام
در بین روضه ها و عزای تو گریه کرد
.
"باز این چه شورش است"...که با شعر محشتم
چشم کتیبه هات به پای تو گریه کرد
.
آقا چطور اشک نریزم در این محن
وقتی که در عزات خدای تو گریه کرد
.
آه از دمی که زینب کبری به سر زنان
بر زلف روی نیزه رهای تو گریه کرد
.
"ای در غم تو ارض و سما خون گریسته"
عالم برای رأس جدای تو گریه کرد
.
زخمی ترین شهید خدا چشم سنگ هم
بر پیکر بریده قفای تو گریه کرد
.
آقا چه کرده ای که نه من بلکه با غمت
مروان نشست و سخت برای تو گریه کرد
.
فرزاد نظافتی

۰ نظر ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۲:۱۶
هم قافیه با باران
نفس بالا نمی آید، پر از اندوه و آهم، آه
تمام عمر را آتش زدم بر خود، تباهم، آه
.
مرا محبوس در زندان غم ها کرده ای بی جُرم
رهایم کن به حال خویش دنیا، بی گناهم، آه
.
من آن فرمانده ی مأیوس از پیروزیَم در جنگ
که تنها مانده ام در بین انبوه سپاهم، آه
.
چنان از زندگی خود پشیمانم که گویی از
همان اول شبیه اتفاقی اشتباهم،آه
.
و مدت هاست یادم رفته طعم دلخوشی ها را
چه محتاجم به آن لبخند های گاه گاهم، آه
.
و محکومم به بی اندازه حسرت خوردن و گریه
که تقدیرم چنین بوده، بخواهم یا نخواهم، آه
.
چگونه می شود از مردم دنیا توقع داشت
زمانی که دل من را....رفیق نیمه راهم، آه
.
فرزاد نظافتی
۰ نظر ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۰
هم قافیه با باران

شکستم بی صدا بی تو
نمی دونم، خبر داری؟
تو هم مانند من آیا
بگو که درد سر داری؟
.
بگو هر شب شبیه من
تا صب بیدارِ بیداری؟
یه گوشه خیره می شی و
به یادم داری میباری
.
ازم دوری نمیدونی
دلم آشوبِ آشوبه
فقط پیغام بده،،،عمرم
بدون من حالش خوبه؟!
.
کنارم توی این دنیا
چقد جای تو خالیه
خبر داری که این بدبخ
بدون تو چه حالیه؟
.
بگو که بی قراری تو
بده حالت برا حالم
دلم تنگه بگی بازم
گلم، خعلی دوسِت دالم!
.
تو هم چون دوری از عشقت
بگو چشمای تر داری؟
شکستم بی صدا بی تو
نمی دونم، خبر داری؟
.

فرزاد نظافتی

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۹
هم قافیه با باران
جای ماندن نیست،دنیا را رها کن پر بکش
قهوه ات را مَرد امشب با کمی سم سر بکش
.
بی تفاوت رد شو از مردم، میان دفترت
سنگ باش و گوش احساسات خود را کَر بکش
.
گوشه ای دور از هیاهوهای شهر لعنتی
پُک بزن سیگار خود را،زجر هم کمتر بکش!
.
عشق یعنی یک دروغ محض، نوعی درد سخت
دست از این کذب درد آور، از این باور بکش
.
دست از این زندگی، از این بلای سهم گین
از جنایت های این دنیای زجر آور بکش
.
نیست جای لحظه ای تردید،چشمت را ببند
قهوه ات را مَرد امشب با کمی سم سر بکش
.
فرزاد نظافتی
۱ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۷:۱۸
هم قافیه با باران

تصور کن که دختر بچه ای داری و یک شب

اسیر دست اوباش محل گردیده باشد

فرزاد نظافتی

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۵
هم قافیه با باران

نمی بینی مگر جمعیت دور و برش را
نمی بینی مگر عمه، نگاه آخرش را
.
قفس جایی برای مجتبی زاده ندارد
رها کن عمه جان این مانده تنها یاورش را
.
عمویم را غریب و تشنه گیر آورده اند آه
شکسته پیرمردی با عصا بال و پرش را
.
یکی نیزه، یکی تیر و یکی شمیشیر...ای وای
یکی هم برده است عمامه پیغمبرش را
.
یکی مشغول غارت کردن پیراهنش آه
نَبَر نامردِ ملعون یادگار مادرش را
.
رهایم کن عمویم غرق خون افتاده بر خاک
گرفته تیر و تیغ و نیزه سطح پیکرش را
.
رهایم کن که دارد می رسد از راه قاتل
رهایم کن خودم دیدم از اینجا خنجرش را
.
رهایم کن نشسته شمر روی سینه اش آه
نمی بینی مگر لبْ تشنه می خواهد سرش را....
.
فرزاد نظافتی

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۵
هم قافیه با باران

ای نگاهت منبع بی انتهای تاک ها
ای دلیل سکر بی اندازه ی ادراک ها
.
جذبه ات کابوس نامردان و ذکر نام تو
قوّت قلب تمام مردها، بی باک ها
.
از جهان دیوانه خانه ساختی با غمزه ات
ای نماد عشق سوزانت گریبان چاک ها
.
"لن ترانی" بر لبم، زیر گلویم حاضر است
در دل خود جا دهید این مست را ای خاک ها
.
یا علی و یا خدا و یا خدا و یا خدا...
یک به یک کافر شدند از عشق تو پژواک ها
.
هر کسی بغض تو را دارد، ندارد آبرو
حب تو معیار پاکیِ تمام پاک ها
.
نام زیبایت شکوه نسخ و نستعلیق و ثلث
برده ای دل از خطوط و سنگ ها،حکاک ها
.
در خدا شک کرده عقل عده ای تکلیف چیست؟
یا علی تقصیر فضل توست یا شکاک ها؟!


فرزاد نظافتی

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۸
هم قافیه با باران

باده پرستیم اگر حضرت می کار توست
مستی بی حد ما از می بسیار نیست
پای تو سر می دهد هر که گرفتار توست
عشق به تفسیر ما نخل ثمر دار توست
.
شاهد این گفته ام میثم تمار توست
.
ای پدر خاک ها میکده ی تاک ها
عقل زمین خورده ات مات تو ادراک ها
ذکر تو در معرکه بر لب بی باک ها
بغض تو را داشتن مختص نا پاک ها
.
مورد تایید رب هر چه که معیار توست
.
عرش کف پای توست حضرت والا مقام
مست کننده ترین! باعث عیش مدام
سر در جنت نوشت رب تو با احترام
عشق فقط یک کلام حیدر علیه السلام
.
حضرت حق عاشق خصلت و رفتار توست
.
اشهد انّ علی...دلبر پروانه هاست
اشهد انّ علی...صاحب میخانه هاست
اشهد انّ علی...ساقی پیمانه هاست
اشهد انّ علی...قبله دیوانه هاست
.
سجده ی بی انتها عشق سزاوار توست


فرزادنظافتی

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۷:۱۷
هم قافیه با باران

ای عاشقِ دروغیِ مغرورِ خود پرست
ای آفریدگار شکستی که در من است
.
باشد برو برای همیشه ولی بدان
هر چند من گذشته ام از تو، خدا که هست
.
نفرین به سرنوشت، به سد ها، به راه ها
نفرین به هر چه مانع بدخواه پست پست!
.
نفرین به فاصله، به زمین و زمان، به من
نفرین به این دلی که به پای دلت نشست
.
مانند شعر آب و هوای دلم بد است
مستفعلن... مفاعل... مستف...دلم شکست
.
فرزاد نظافتی

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۴
هم قافیه با باران

کسی هرگز ندید اشک مرا حتی خودم، یک مرد
تمام گریه هایش را به باران هدیه خواهد کرد
.
غرورم را به زیر پای خود له کرد آن وقتی
که با اصرار می گفتم :نرو عمرم...نرو برگرد
.
به قدری ماجرای رفتنش تلخ و غم انگیز است
اگر یک کوه باشد جای من جان می دهد از درد!
.
و با هر یک قدم دوریِ از هم، تازه فهمیدم
که دنیایم چه اندازه بلا را بر سرم آورد
.
منم آن مرد مغروری که دور از چشم خود حتی
تمام گریه هایش را به باران هدیه خواهد کرد
.
فرزاد نظافتی

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۵
هم قافیه با باران
دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم
توبه کردم از گناه عشق ! عاشق نیستم


شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمیدند من
فرق دارم با همه، آیینه ی دق نیستم


صاف و ساده بودنم را هیچ کس باور نکرد
خالیم از هر سیاست ، من "مصدق" نیستم!


دور باید شد از این "خاکِ غریبِ" لعنتی
صبر کن "سهراب"جان، من توی قایق نیستم!


آه دنیا خسته ام از زندگی آنقدر که
با ادامه دادانش دیگر موافق نیستم


بغض دارم، بغض یعنی مرگ! اما گریه نه
شاعری مغرور هستم، اهل هق هق نیستم


می شود فهمید از حال خرابم، ذره ای
دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم


فرزاد نظافتی
۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۳
هم قافیه با باران

پا به پایت تا ته این جاده می آیم نترس
این منم عاشق ترین دلداده، می آیم نترس
 
در مسیر عشق از آیینه هم صادق ترم
ساده بودم ساده هستم ساده می آیم نترس

خم به ابرویت نیاور ذره ای، دق می کنم
عاشقت با خون تعهد داده، می آیم نترس

عقل می گوید نرو اما نمی فهمد که عشق
در دل وامانده ام افتاده می آیم نترس
 
در دل آتش برو،در آسمان پرواز کن
پا به پایت تا ته این جاده می آیم، نترس

فرزاد نظافتی

۱ نظر ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۲
هم قافیه با باران

خواستم کرببلا باشم شبی اما نشد
زیر قبّه...یک شب جمعه... ولی آقا نشد
.
با چه رویی من بگویم نوکرت بودم؟ حسین
سهمم اما یک زیارت بین زائرها نشد
.
بعد از عمری گریه کردن در میان روضه ها
یک سفر تا کربلا در خواب هم حتی نشد
.
ترس دارم دوستان گویند بعد از مردنم
که فلانی آخرش هم رفت از دنیا...نشد
.
فرزاد نظافتی

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۷
هم قافیه با باران

باید سفر کنم، بروم از دیار خود
تنها خودم به عشق خودم در کنار خود

تنها خودم برای خودم گریه می کنم
تنها خودم به حال پریشان و زار خود

من مدتی است خیره شدم بر گناه خویش
لب عاشقانه می دهم امشب به دار خود

حالا نشسته ام که کمی درد دل کنم
با کوهی از گلایه درون مزار خود

فرزاد نظافتی

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۸
هم قافیه با باران

بی قرارم خبر که داری، نه؟

دارم از دست می روم انگار 

وقت آن نیست بازگردی؟ من

خسته ام بی مرام مَرد آزار

.

می شود بس کنی؟دِ بس کن خب

لعنتی بی تو زندگی سخت است

دوست داری که اعتراف کنم؟

بی تو هیچم، قبول لا کردار!

.

زندگی پوچ می شود وقتی

در کنارم تو نیستی ای گل

بی تو من ارزشی ندارم که

مثل یک صفر،بعدِ یک اعشار

.

روز ها درد می کشم، شب ها

شعر می بافم از خیالاتم

طبق معمول بغض می کنم و 

ساعتی گریه پشت بر دیوار 

.

در من انگار مرگ نزدیک است

وقتی امیّد وصل می میرد

در تو انگار عشق جان داده

مثل یک سنگ، مثل یک مردار

.

شعر وقتی قشنگ خواهد بود

که تو باشی دلیل گفتن آن

تا زمانی که برنگردی، غم

هست مضمون من دراین اشعار


فرزاد نظافتی

۱ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۳
هم قافیه با باران
عشق یعنی خسته از کار آمدی، معشوقه ات
می نشیند با دو لیوان چای با عطر گلاب

خستگی در میکنی با خنده هایش، هی عسل
می چکاند وقت گفتن از خودش با آب و تاب

فرزاد نظافتی
۰ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۲
هم قافیه با باران
کنار تو نشستن لحظه افطار، می چسبد
غذایت خوش سلیقه بی حد و بسیار می چسبد

چه عشقی می کنم وقتی که داری سفره می چینی
تماشای تو با آن چادر گل دار می چسبد

فرزاد نظافتی
۰ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۱
هم قافیه با باران

به سرقت برده ای از من دلم را ساده انگاری

مرا دیوانه کردی تو، مگر جانم مرض داری؟!

.

دل از من نه که برده شیطنت هایت دل از ایران

از اینجا تا به نیشابور، از اهواز تا ساری

.

برایت شعر می بافم ولی هی می شِکافیَش

قبول اصلا تو یک جا "حافظ و سعدی و عطاری"

.

کنارت "هیتلر"ها مثل آدم های مظلومند

شبیهت نیست حتی در جنایت در دل آزاری

.

چنان در کار زارِ عشق بی رحمی که از وحشت 

به زیر خاک می لرزد"محمد خان قاجاری"

.

خدا لعنت کند عشق پدر نامردِ ظالم را!

که جا کرده خودش را در دلم با زوری و اجباری!

.

و با فکر و خیالت بی قرارم روز و شب ها را

من و عشق تو و درد و غم و تا صبح بیداری

.

بیا بنشین کنارم امشبی را من هوس کردم

برایت شعر گویم مثل شاعر های درباری

.

تمام شعرهایم را بنا کردم به وزن عشق

مفاعیلن...نگاه تو... مفاعیلن... گرفتاری

.

فرزاد نظافتی

۰ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۰
هم قافیه با باران

عشق وقتی که گریبان گیر آدم می شود
رفته رفته بی قراری ها مجسم می شود
.
زندگیِّ بی تو را اصلا نمی خواهم، بفهم
زندگی وقتی نباشی خب، جهنم می شود
.
بیش تر از قد پیرِ مرد های ناتوان
عاشق بیچاره پشتش لاجرم خم می شود
.
من دلم می خواهدت پس نه نگو از این به بعد
غیرِ این باشد اگر مرگم مسلم می شود
.
خورد کن لا مذهب آن کوه غرورت را، بگو
"دوستم داری"، مگر چیزی ز تو کم می شود؟
.
هر که عاشق پیشه است این روز ها ویرانه وار
راهیِ کرمان برای دیدن بم می شود
.
عشق وقتی که گریبان گی....ولش کن شعر را
رفته رفته بی قراری ها مجسم می شود
.
فرزاد نظافتی

۰ نظر ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۹
هم قافیه با باران

خدا را خوش نمی آید که این گونه بسوزانی
مرا در آتش عشقت وَ هی گربه برقصانی

منم یک بچه ی پایین شهری خب قبول اما
دلم این را نمی فهمد نگو که دختر خانی!

تمام فرضیه ها را به دست عشق بسپار و
بکش بر روی مبحث های فکری خط بطلانی

تو هم مانند بارانی و هم مثل زمین لرزه
دو رویی میکنی آرامش ما قبل طوفانی

نشستم پای درس و بحث چشمانت؛بیاموزم
الفبای جنون را، مثل یک طفل دبستانی

یقینا بهترین فیلم رومانتیک جهان می بود
اگر که ماجرایم با تو می شد کارگردانی

مرا دق میدهی با بی محلی های بیش از حد
بگو از جان من آخر چه میخواهی تو ای جانی؟!

((اگر با من نبودت هیچ میلی))... خب گمان کردم
حکایت می کند،شاید تو هم لیلی دورانی!

نجیب و سر به زیری،با حیایی،ساده ای پاکی
مشخص می شود از دختران خاص ایرانی

منم یک عاشقِ شاعر نه برعکسش که با عشقت
تمام زندگیَم شد غزل گفتن،غزل خوانی


فرزاد نظافتی

۰ نظر ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۸
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران