هم‌قافیه با باران

۹۰ مطلب با موضوع «بهــــــــــارانه» ثبت شده است

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست

 خیام
۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۲۵
هم قافیه با باران
بر چهرهٔ گل شبنم نوروز خوشست
در باغ و چمن روی دل افروز خوشست

از دی که گذشت هرچه گوئی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوشست

عطار
۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۲۳
هم قافیه با باران

مثلا منتظر عید و بهارم الکی 

مثلا کنج دلم غصه ندارم الکی 


به خودم میرسم و فکر غزلهای نوام 

مثلا خوب شده زخم سه تارم الکی 


به دلم زردیِ پاییز نشد زخم تری ! 

مثلا سرخیِ گُلهای انارم الکی 


منو تشویش محال است محال است محال !!! 

مثلا غرق خوشی ! اوجِ قرارم الکی ...


دلم از ماندنِ یک جا به ستوه آمده است 

مثلا عشق سفر توی قطارم الکی


به سرم میزند این بیت کمی گریه کنم

مثلا ابر بهارم که ببارم الکی


محسن حمزه

۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۲
هم قافیه با باران
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!

آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!

هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!

امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید

ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!

پیرایه یغمایی
۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۵۰
هم قافیه با باران
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

حافظ
۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۴۸
هم قافیه با باران
نرم نرمک میرسد اینک بهار...
ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺑﻮﯼ ﺳﺒﺰﻩ، ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ
ﺷﺎﺧﻪﻫﺎﯼ ﺷﺴﺘﻪ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ، ﭘﺎﮎ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﻭ ﺍﺑﺮ ﺳﭙﻴﺪ
ﺑﺮﮒﻫﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﻴﺪ
ﻋﻄﺮ ﻧﺮﮔﺲ، ﺭﻗﺺ ﺑﺎﺩ
ﻧﻐﻤﻪ ﻭ ﺑﺎﻧﮓ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ ﺷﺎﺩ
ﺧﻠﻮﺕ ﮔﺮﻡ ﮐﺒﻮﺗﺮﻫﺎﯼ ﻣﺴﺖ
ﻧﺮﻡ ﻧﺮﻣﮏ ﻣﻴﺮﺳﺪ ﺍﻳﻨﮏ ﺑﻬﺎﺭ
ﺧﻮﺵ ﺑﻪﺣﺎﻝِ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ …
ﺧﻮﺵ ﺑﻪﺣﺎﻝِ ﭼﺸﻤﻪﻫﺎ ﻭ ﺩﺷﺘﻬﺎ
ﺧﻮﺵ ﺑﻪﺣﺎﻝِ ﺩﺍﻧﻪﻫﺎ ﻭ ﺳﺒﺰﻩﻫﺎ
ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝ ﻏﻨﭽﻪﻫﺎﯼ ﻧﻴﻤﻪ ﺑﺎﺯ
ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻴﺨﮏ ﮐﻪ ﻣﻴﺨﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ
ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝِ ﺟﺎﻥِ ﻟﺒﺮﻳﺰ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ
ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝِ ﺁﻓﺘﺎﺏ …
ﺍﯼ ﺩﻝ ﻣﻦ، ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺟﺎﻣﻪ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﻧﻤﯽﭘﻮﺷﯽ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ
ﺑﺎﺩﻩ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﻧﻤﯽﻧﻮﺷﯽ ﺯ ﺟﺎﻡ
ﻧﻘﻞ ﻭ ﺳﺒﺰﻩ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥِ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﻴﺴﺖ
ﺟﺎﻣﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﻛﻪ ﻣﯽﺑﺎﻳﺪ ﺗﻬﯽ ﺍﺳﺖ
ﺍﯼ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ « ﺗﻮ » ﺍﮔﺮ ﭼﻮﻥ ﮔﻞ ﻧﺮﻗﺼﯽ ﺑﺎ ﻧﺴﻴﻢ
ﺍﯼ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ « ﻣﻦ » ﺍﮔﺮ ﻣﺴﺘﻢ ﻧﺴﺎﺯﺩ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺍﯼ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ « ﻣﺎ » ﺍﮔﺮ ﮐﺎﻣﯽ ﻧﮕﻴﺮﻳﻢ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭ …
ﮔﺮ ﻧﮑﻮﺑﯽ ﺷﻴﺸﻪ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ
ﻫﻔﺖ ﺭﻧﮕﺶ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺭﻧﮓ

ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ
۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۰۰
هم قافیه با باران
شاهد مرگ ِ غم انگیز بهارم ، چه کنم ؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم ؟

نیست از هیچ طرف ، راه ِ برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم ، چه کنم ؟

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته این ایل و تبارم ، چه کنم ؟

من کزین فاصله ، غارت شده چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم ، چه کنم ؟

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم ؟!

سید حسن حسینی
۰ نظر ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۰۳:۰۷
هم قافیه با باران

چشم‌‌انتظار آن بهارم

که با تقویم از راه نمی‌آید
و با تقویم راه نمی‌آید ،
چشم انتظار آن بهارم
که با ...
آه نمی‌آید !


مژگان عباسلو

۱ نظر ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۵۰
هم قافیه با باران
خوشم با شمیم بهاری که نیست
غباری که هست و سواری که نیست

به دنبال این ردّ خون آمدم
 پی دانه های اناری که نیست

مگردید بیهوده ای همرهان
 به دنبال آیینه داری که نیست

به کف سنگ دارم ولی می دوم
 پی شیشه های قطاری که نیست

تهمتن منم تیر گز می زنم
 به چشمان اسفندیاری که نیست

دو فصل است تقویم دلتنگی ام
 خزانی که هست و بهاری که نیست ...

سعید بیابانکی
۰ نظر ۲۳ دی ۹۳ ، ۲۲:۲۵
هم قافیه با باران

بهار...
از نامه های عاشقانه ی من و تو 
شکل می گیرد...

*

«دوستت دارم»
و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم


نزار قبانی

۰ نظر ۲۱ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۹
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران