هم‌قافیه با باران

۴۵ مطلب با موضوع «شاعران :: سجاد سامانی ـ سعید سلیمان پور» ثبت شده است

امشب هوای میکده و پیر کرده‌ام
باز آرزوی بادۀ شبگیر کرده‌ام

ای آفتاب باده، به کوی تو آمدم
بی‌خویش و ذرّه‌ ذرّه به سوی تو آمدم

ساقی بیا که رنج خمار است در سرم
از زهد خشک، گرد و غبار است در سرم

ساقی رسید و رنج خمارم ز یاد رفت
زلفی فشاند و خرمن زهدم به باد رفت

دُردی‌کشانِ درد به عشق تو مبتلا
ساقی بیار باده ز خمخانۀ ولا

لب‌تشنه‌ایم و ساقی‌کوثر،امام ما
«ای بی‌خبر ز لذّت شرب مدام ما»

گرد از بساط عقل برانگیز، ساقیا
شور جنون به ساغر من ریز ساقیا

دیوانه‌ام، بریز که دیوانه‌تر شوم
ای شمع من، بخند که پروانه‌تر شوم

ساقی، به ساغر ِدل سنگم شرر بریز
لعل مذاب پر کن و یاقوتِ تر بریز

تا کوی چشمِ می‌زده‌ات، مست رفته‌ام
افتاده‌ام به پایت و از دست رفته‌ام

از دست عشق تو قدحی پر گرفته‌ام
یک جرعه نوش کرده‌ام و گُر گرفته‌ام

چندیست غیر روی تو، بدری ندیده‌ایم
جز گیسوان تو ،شب‌ قدری ندیده‌ایم

«دی پیر‌می‌فروش که ذکرش به خیر باد»
در جام باده روی تو را دید و مژده داد:

روزی که می‌چکد شفق از فرق آفتاب
جان می‌دهد سپیده‌ات از شوق این خضاب...

*
روحم به رقص آمده زانوار منجلی
هوهو کنان فتاده به ذکر: علی‌علی

سر را به خاک درگه حیدر نهاده‌ام
یعنی به دوشِ عرشِ خدا سر نهاده‌ام

او جلوه‌گاه مطلق انوار سرمد است
در یک کلام، آینه‌دار محمّد(ص) است

دل سائل است بر درت ای شاه «هل‌اتی»
سهمی مگر ز عشق خود او را کنی عطا

دریاب این اسیر و فقیر و یتیم را
نو کن دوباره شیوه و ‌رسم قدیم را...

سعید سلیمان پور
۰ نظر ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۵۰
هم قافیه با باران

سال نو آمد به صد شور و امید ای‌ گوسفند!

گشت با نامت عجین سال جدید ای‌ گوسفند!   

سال میمون گرچه بعد از سال تو آید ز راه

بر تو میمون باد این عید سعید  ای‌ گوسفند!

اسبِ سال پیش، مهمیز گرانی را چو دید

بی‌هوا با شیهه‌ای  از ما رمید  ای‌ گوسفند!

در چریدن با گرانی بس رقابت داشتی

تو ز مرتع، او ز جیب ما چرید  ای‌ گوسفند!

تا که چوپانِ تو دولت شد زما ایمن شدی

قیمتت گرگی شد و ما را درید  ای‌ گوسفند!

لیکن امسال اندکی دلرحم‌تر باش ای عزیز،

هان مشو از چشم مردم ناپدید  ای‌ گوسفند!

من تو را در هیئت کوبیده می‌بینم کنون

این امیدم را نفرما نا ‌امید ای‌ گوسفند!

نیست کافی مبلغ یارانه‌‌ام  پشم تو را

سخت می‌لرزد تنم وقت  خرید ای‌ گوسفند!

گوشتت را تحفه آور ، نیکبختم کن عزیز

باد بختت عینهو پشمت سفید ای‌ گوسفند!

بی‌تو  آخر  قهر کرد از سفرۀ ما  آبگوشت

نان مگر در اشک خود سازم ترید ای‌ گوسفند!

گوشتت از بس گران شد جای قفقازی و برگ

همچو تو خوردیم هی برگ شوید ای‌ گوسفند!

خواب دیدم عاقبت قفل تورّم باز شد،

بسکه دولت کرد هی در آن کلید ای‌ گوسفند!

چون پریدم ناگهان  از خواب، دیدم کشک بود

بعد، کشکی هوش من از سر پرید  ای‌ گوسفند!

*

کاش روزی«بوالفضول»از فیلۀ تو می‌مزید

بع...له‌ای(!) ما را بگو ، لطفت مزید ای‌ گوسفند!

سعید سلیمان پور ارومی

۰ نظر ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۴۰
هم قافیه با باران

اندوه جهان چیست ؟ تویی داغِ یگانه 

دلسوختگان را چه به اندوه زمانه ؟ 

بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت

بگذار حسادت بکند شانه به شانه 

زخم تبرت مانده ولی جای شکایت

شادم که نگه داشته‌ام از تو نشانه 

از عشق چرا چشم بپوشم که ندارد

این تازه مسلمان شده با کفر میانه 

بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم

سخت است غم عشق در آید به ترانه


سجاد سامانی

۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۰
هم قافیه با باران

سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است

نارفیق بی‌مروّت ، کار یادت داده است


توبه‌ات از روزهایم عشقبازی را گرفت

آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است


دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی

گردش دنیا فقط آزار یادت داده است


عطر موهایت قرار از شهر می گیرد بگو

دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟


عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار

از وفاداری همین مقدار یادت داده است.


 سجاد سامانی 

۱ نظر ۲۳ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۲
هم قافیه با باران

عشق دنیای مرا سوزاند اما پیشکش

داد از این دارم که دینم سوخت، دنیا پیشکش !


ای که می‌گویی طبیب قلب‌های عاشقی 

کاش دردم را نیفزایی، مداوا پیشکش 


دشمنانت در پی صلحند اما چشم تو

دوستان را هم فدا کرده‌ست، آنها پیشکش


بس که زیبایی اگر یوسف تو را می‌دید نیز

چنگ بر پیراهنت می‌زد، زلیخا پیشکش


ماهی تنهای تنگم، کاش دست سرنوشت

برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش 


سجّاد سامانی

۰ نظر ۰۲ آذر ۹۳ ، ۱۹:۲۳
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران