هم‌قافیه با باران

ای عسل بانو چرا من را ز سر وا می کنی؟

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ

ای عسل بانو چرا من را ز سر وا می کنی؟
شعر من می خوانی اما باز حاشا می کنی؟

بوسه می خواهم ولی گفتی خجالت می کشی
پس زکات عاشقی را با چه ایفا می کنی؟

جان من در حسرت لب های تو بر لب رسید
بوسه می خواهم چرا این پا و آن پا می کنی؟

هر زمان گفتم به تو نجوای مهر و عاشقی
صحبت از آب و هوا، حالا و امّا می کنی...

این من و تکرار من با تو معمایی شده
جدولی خط خورده ام حل معما می کنی؟

هر طرف دنبال تو گشتم ولی پیدا نشد
جستجو می بینی و اینجا و آنجا می کنی

من نمی دانم چه جادویی است در چشمان تو
هر طرف رو می کنی مفتون و شیدا می کنی

من در آن چشمان معصوم سیاهت گم شدم
تا ابد سر گشته ام من را تو پیدا می کنی؟

در خودم مخروبه ام گیجم خرابم، خالی ام
التماست می کنم تا کی تماشا می کنی؟

من به دور از هرم آن لطف نگاهت مرده ام
لحظه ای با گوشه چشمی کار عیسا می کنی؟

اینهمه گفتم به تو با این زبان الکنم
در کنار شعر من یک جمله « مانا » می کنی

مانده ام در حسرت دیدار روی ماه تو
کی عیادت از دل تنهای رسوا می کنی؟

علی نیاکویی لنگرودی

۹۴/۰۳/۲۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران