هم‌قافیه با باران

بادها چون به خروش آیند عطر ها دیر نمی پایند

چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ب.ظ

بادها چون به خروش آیند
عطر ها دیر نمی پایند

اشک ها لذت امروزند
یادها شادی فردایند

اگر آن خنده مهر آلود
بر لبم شعله آهی شد
سفر عمر چو پیش آمد
بهرمند توشه راهی شد

عشق اگر غم به دلم میداد
یا خود از بند غمم می رست
گره ای بود که در قلبم
آسمان را به زمین می بست

عشق اگر زهر دورویی را
با می هستی من می آمیخت
برگ لرزان امیدم را
بر سر شاخه شعر آویخت

عشق اگر شعله دردی بود
که تنم در تب آن می سوخت
ِسوزنی بود که بر لبهام
لب سوزان ترا می دوخت

روزی از وحشت خاموشی
در دلم شعر غریوی شد
که پریزاده ی قلب من!
عاقبت عاشق دیوی شد
گر چه امروز ترا دیگر

با من آن عشق نهانی نیست
باز در خلوت من ز آن یاد
نیست شامی که نشانی نیست

دانم از عشقتو بگسستن
برمن خسته روا باشد
لیک در مذهب ما دانی
گله ازدوست خطا باشد..............


چنگ چون تار ز هم بگسست
کس بر ان پنجه نمی ساید
گنه از شدت طوفان هاست
عطر اگر، دیر نمی پاید ....


فروغ فرخزاد

۹۴/۰۶/۱۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران