هم‌قافیه با باران

با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۵ ب.ظ

با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد
تسبیح را بدست گرفت و دعاش کرد

معلوم می شود که نمک گیر زینب است
وقتى بجاى شیر نمک را غذاش کرد

افتاد یاد کوچه و پاى برهنه اش
وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد

از بس به وصل فاطمه اش اشتیاق داشت
در خواب بود قاتلش اما صداش کرد

بین دو سجده بود که فرق سر على
مانند ذوالفقار دودم شد...دوتاش کرد

شمشیر تا میان دو ابروى صورتش
طورى نشسته بود نمی شد جداش کرد

می خواست دست و پا زدنش بیشتر شود
شمشیر را میان سرش جابجاش کرد

اى روزگار! آخر على را زمین زدند
باید ازین به بعد جگر را فداش کرد

وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد
وقت خضاب خون سرش را حناش کرد

بین حصیر پاره پدر را حسین برد
تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد


علی اکبر لطیفیان

۹۴/۰۴/۱۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران