هم‌قافیه با باران

در جمعشان بودم که پنهانی دلم رفت

جمعه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ق.ظ

در جمعشان بودم که پنهانی دلم رفت

باور نمیکردم به آسانی دلم رفت

از هم سراغش را رفیقان می‌گرفتند

در واشد و آمد به مهمانی...دلم رفت

رفتم کنارش, صحبتم یادم نیامد!

پرسید: شعرت را نمیخوانی? دلم رفت

من از دیار,,منزوی,, او اهل فردوس

یک سیب و یک چاقوی زنجانی, دلم رفت

ای کاش آن شب دست در مویش نمیبرد

زلفش که آمد روی پیشانی دلم رفت

ای کاش من اصلا نمیرفتم کنارش

اما چه سود از این پشیمانی, دلم رفت

دیگر دلم _رخت سفیدم _ نیست دربند

دیروز طوفان شد, چه طوفانی دلم رفت


محمدعلی بهمنی

۹۳/۰۶/۲۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران