هم‌قافیه با باران

روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من!

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۴۲ ب.ظ

روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من!

تا بیفروزی چراغی در شب سنگین من


می شوم بیدار و می بینم کنارم نیستی

حسرتت سر می گذارد، بی تو بر بالین من


خود نه توجیه من از حُسنی به تنهایی که نیست،

جز تو از عشق و امید و آرزو، تبیین من


رنج، رسوایی، جنون، بی خانمانی، داشتم

مرگ را کم داشت تنها، سفره ی رنگین من


از تو درمانی نمی خواهم به وصل، اما به مهر

مرهم زخم دلم باش از پی تسکین من


یا به دست آور دوباره عشق او را یا بمیر!

با دلم پیمان من اینست و جان، تضمین من


من پناه آورده ام با تو، به من ایمان بیار

شعر هایم آیه های مهر و مهرت دین من


شکوه از یار؟ آه، نه! این قصه بگذار، آه، نه!

رنجش از اغیار هم، کفرست در آیین من


حسین منزوی

۹۳/۱۱/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران