هم‌قافیه با باران

سبو افتاد‌، او افتاد‌، ما ماندیم، واماندیم

چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ

سبو افتاد‌، او افتاد‌، ما ماندیم، واماندیم

روان شد خون او بر ریگ صحرا‌، رفت‌، جا ماندیم

 

فرو رفتیم تا گردن به سودای سرابی دور

به بوی گندم ری‌، در تنور کربلا ماندیم

 

رها بر نیزه تن‌هایمان‌، بیهوده پوسیدیم

به مرگی این چنین از کاروان نیزه‌ها ماندیم

 

سبو او بود، سقا بود‌، دستی شعله‌ور بر موج

گِلی ناپخته و بی‌ دست و پا ما، زیر پا ماندیم

 

گلو‌یش را بریدند و بیابان محشر از ما بود

که چون خاری سمج در دیدگان مرتضی ماندیم

 

همیشه عصر عاشوراست‌، او پر بسته‌، ما هستیم

دریغا دیده‌ای روشن که وا بیند کجا ماندیم


علی محمد مودب

۹۴/۰۱/۰۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران