هم‌قافیه با باران

غزل ... نگاه ... سکوت ... آفتاب ... پنجره ... تو ...

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ق.ظ

غزل ... نگاه ... سکوت ... آفتاب ... پنجره ... تو ...
نه! نثرنیست ، نه! درهم شکسته شاعرتو

در آفتاب غزل بارها بخار شده
و باز گریه نموده فقط به خاطر تو

کسی نیامده هرگز برای بدرقه اش
و آب ریخته پشت خودش مسافر تو !

نگاه کن که چه بی ریشه راه افتاده
خلاف حرکت طوفان، گل مهاجر تو

اگر چه نیمه پنهان ماه تاریک است
همیشه وسوسه انگیز بوده ظاهر تو

شهاب سوخته دل به هر دری زده است
مگرعبور کند روزی از مجاور تو
***
پلیسها همه در جستجوی خود هستند
که گم شدست خیابان درون عابر تو ...

سید مهدی موسوی


کانال ما در تلگرام hamghafiebabaran@

۹۴/۱۰/۰۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران