هم‌قافیه با باران

من آواره ی نا کجایی ترین ردّ پایم

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ

من آواره ی نا کجایی ترین ردّ پایم
چه بی انتهایم،  خدایا چه بی انتهایم

مرا دارد از خود تهی می کند ذرّه ذرّه 
همان حس گنگی که می جوشد از ژرفنایم

پُرم از غریبی و لبریزم از بی شکیبی
خدایا نمی دانم امشب کی ام در کجایم

من و جستجوی تو ای نبض پنهان هستی
کجای زمین و زمانی؟  بگو تا بیایم

بگو از کجای دلم می وزی سایه روشن
که من با غریبانگی های تو آشنایم

کبودای زخمی که گل می کنی در سکوتم
بنفشای بغضی که سر می کشی از صدایم

چو یک قاصدک در پریشانی دست توفان
در آشوب بی ساحل یادهایت رهایم

چو فانوس، چشمانم از آتش و انتظار است
بیا ورنه تا صبح می پژمرد روشنایم

هنوز این منم خیره بر امتدادِ همیشه
که روزی تو می آیی از آنسوی لحظه هایم

محمد رضا روزبه

۹۵/۰۲/۲۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۲)

زیبا بود...
شعرای خیلی خوبی انتخاب میکنید

سر زدن به وبلاگ شما میصرفه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران