هم‌قافیه با باران

وقت است تا بار سفر بر باره بندیم

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۳ ق.ظ

وقت است تا بار سفر بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
از هر کران، بانک رحیل اید به گوشم
بانک جرس برخاست، وای من، خموشم
دریادلان، راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر را چاوشان فریاد کردند
منزل به منزل، حال ره را یاد کردند
گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می‌گوید که ما را وقت تنگ است
گاه سفر آمد، برادر! گام بردار
چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار
گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن، بشتاب همت چاره‌ساز است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
تکریتیان، صد دام در هر گام دارند
راه آشنایان، ره به مقصد می‌سپارند.

خفتیم غافل از معادای حرامی
کردیم سر، تسلیم یاسای حرامی
سینا و طور و غزه را بلعید با هم
ما خفته و او در تهاجم، قدس را هم
جولان، به جولانی دگر بگرفت از ما
ماندیم ما سرگشته، او را قدس و سینا
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد
ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد

جانان من! برخیز بر جولان برانیم
ز آنجا به جولان تا خط لبنان برانیم
آنجا که جولانگاه اولاد یهود است
آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صید است
آنجاکه هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من! برخیز باید بر «جبل» راند
حکم است، باید باره تا دشت «امل» راند
جانان من! برخیز، زین بر، بارگی نه
زی قدس، زی سینا قدم یکبارگی نه
باید ز آل‌سامری کیفر گرفتن
مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن
باید به مژگان رفت گرد از طور سینین
باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین
باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، ترک جان و سردکرد
شیطان ز دریا بسته، راه آسمان نیز
غم نیست، او خسران برد از این و آن نیز
شیطان هزاران فتنه، گرد در کار دارد
غم نیست، یزدان کارشان دشوار دارد
ره توشه باید کو؟ بیاور کوله بارم
امید را ره توشه بهر راه دارم
ره توشه باید، پای من هموار پو باش
هفتاد وادی پیش روگر هست، گو باش
ره توشه باید، عزم را در کار بندم
دل بر خدا، آنگه به رفتن بار بندم
تنگ است ما را خانه، تنگ است‌ ای برادر
بر جای ما بیگانه، ننگ است‌ ای برادر
ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم
خفتیم غافل، خانه بر دشمن نهادیم

وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم
دل بر پیام دلکش چاووش بندیم
از تأثیر گذارترین آثار حمسد سبزوای است و
چابکسواران، رهروان، احرام بستند
دل بر طنین این صلای عام بستند
آهنگ رفتن کن، که ما را چاره فرد است
واماندن از این کاروان، درد است، درد است
باید خطر کردن، سفر کردن، رسیدن
ننگ است از میان رمیدن، آرمیدن
وادی به وادی، سینه باید سود، بر راه
منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه
گر خاره و خارا و گر دور است منزل
حکم جلودار است، بربندیم محمل
ما را گریزی جز که آهنگ سفر نیست
عزم سفر کن، فرصت بوک و مگر نیست

حمید سبزواری

۹۵/۰۳/۲۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران