هم‌قافیه با باران

پاییز شد فصل بهاری که به من دادند

چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۵۴ ب.ظ

پاییز شد فصل بهاری که به من دادند

طی شد تمام روزگاری که به من دادند

.

خورشید پیشم هست اما من نمیبینم

نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

.

یعقوب نابینای راه یوسفم کردند

با گریه ی بی اختیاری که به من دادند

.

 از بس نیامد که زمان رفتنم آمد

اینگونه سر شد انتظاری که به من دادند

.

پایان کار من به وصل او نینجامید

آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

.

ای جاده ها! ای جمعه ها ای مردم دنیا

کو وعده ی آن تکسواری که به من دادند

.


من آرزوی دیدنش را میبرم شاید

..گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

.

حالا زمستان است و‌من در گور خوابیدم

خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند 

...

علی اکبر لطیفیان..

۹۳/۱۰/۱۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران